#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_77


استاد – حتما یادتون میاد که این جلسه امتحان تشریحی داشتید؟!

همگی همواره سکوت کرده بودن و هیچکس حرف نمی زد.اگه سر کلاس کس دیگه ای نشسته بودیم بچه ها برای کنسل کردن امتحان تلاش می کردن اما نمی دونم چرا به این استاده که می رسه همه لال میشن؟!خودم انقدر ازش می ترسم که اسمش هم فراموش کردم!

استاد – خب...!برای اینکه زبون بقیه هم باز بشه بهتره اول بریم سراغ کسایی که می خوان غیبت های بی شمارشون رو جبران کنن.(انگشتش رو به سمت من نشونه گرفت) شما آقای ماکان!

- اَم...استاد...من زیاد آمادگی ندارم.

(التماس توی چشمام موج می زد اما طرف کوتاه نمیومد)

استاد – برامون مجازات ترهیبی و مجازات ترذیلی رو تعریف کنید.

چند ثانیه مکث کردم.هیچی به ذهنم نمی رسید.انگار اولین بار بود که همچین اصطلاحی رو می شنیدم.سورن شروع کرد به ورق زدن کتابش و آروم جواب رو زمزمه می کرد.جواب یه کم طولانی بود...سورن هم یه ذره تابلو داشت می گفت.برای یه لحظه قید همه چیز رو زدم.اون که می دونه من هیچی بلد نیستم.چرا این همه فشار روانی رو تحمل کنم؟!

- استاد بچه ها میگن "مجازات ترهیبی به عنوان کیفری ترساننده"...

با گفتن آخرین کلمه همه ی کلاس زدن زیر خنده! عین جمله ای که سورن می گفت رو تکرار کردم.می خواستم به استاده بفهمونم که چیزی نخوندم.مرگ یه بار شیون هم یه بار.

به بچه ها اخم کرد و همه ساکت شدن.به سورن گفت : شما چی آقای یوسفی؟بلدید یا درس خوندتون هم مثه تقلب رسوندتون ضعیفه؟!

سورن – استاد،با عرض پوزش من هیچــــی بلد نیستم.

استاد – که این طور...

یه چند ثانیه به ما نگاه کرد و رفت سمت در کلاس.در رو باز کرد و گفت : دنبالم بیاید.

من و سورن هم پشتش راه افتادیم و رفتیم.خیرمون فقط به بچه های دیگه رسید چون با دیدن ما کلا همه رو فراموش کرد.اون جلوتر می رفت و ما هم پشتش بودیم.

سورن – ببین آخر عمری کارمون به کجا رسیده؟ داره عین بچه دبستانی ها می برمون پیش مدیر!

- همش تقصیر توئه دیگه! چرا انقد سر بالا جواب دادی .(ادای سورن رو دراوردنم) : با عرض پوزش...! حالا تحویل بگیر.با عرض پوزش داره می برمون حراست.

romangram.com | @romangram_com