#هیچکسان_(جلد_اول)_پارت_16
مسعود – دلقک نیومده ؟
نسترن – دلقک کیه؟
مسعود – کیوان! مگه چند تا دلقک داریم؟
نسترن- داییییی...چجوری دلت میاد در مورد کیوان اینجوری حرف بزنی؟
مسعود – به راحتی.تازه مگه چجوری حرف زدم؟غیر از اینه؟! حالا کجاست؟
نسترن – توی حیاط...الان میاد بالا.من نمی دونم شما چرا با کیوان لج می کنی؟
مسعود – چون بسیار بی ادب و گستاخ و لوده ست.فقط هیکل گنده کرده.از نظر عقلی کاملا تعطیله.
مسعود که داشت اینا رو می گفت حسابی خنده م گرفته بود.همه سکوت کرده بودن و داشتن به حرفای مسعود گوش می کردن.عمه مریم هم اخم کرده بود.مطمئنم اگه زورش می رسید می زد مسعود رو کُتلت می کرد.
نسترن- اتفاقا کیوان خیلی پسر باهوشیه.توی دانشگاه هم همیشه شاگرد اول میشه.فقط یه کم شیطونه.اما بی ادب نیست!
مسعود – اتفاقا خیلی هم بی ادبه.اصلا تمام مشکلات اخلاقی ش به خاطر بی ادبی شه.هم بی ادبه،هم لوده...متاسفانه پدر و مادرش در زمینه ی تربیت ش اصلا تلاش نکردن.
عمه مریم – داداش ،شاید کیوان اینجور که شما میگی باشه اما بچه ی با احساسیه.
مسعود – احساس که جای ادب رو نمی گیره! بگذریم.حالا بابای این پسر با احساست کجاست؟ نمیاد؟
عمه مریم – گفته میاد...اما شاید کارش طول بکشه.
شوهر ِعمه مریم معمولا زیاد کار می کنه و خوشبختانه کمتر پیش میاد که ریخت نحس شو ببینم.شوهر ِ عمه مژگان هم که فوت کرده.
نسترن – دایی! اخلاق کیوان به کنار،در عوض خوشگل و خوشتیپه.
مسعود زد زیر خنده : آره ...آره...همونه که تو میگی.
romangram.com | @romangram_com