#حسی_از_انتقام_پارت_116
-واسه چی می پرسی؟
--همین جوری.
-خب..شیما دختر خوبیه.دوست داشتنی و خوش اخلاقه.دوستش دارم.
-پس مبارکه.
-پس مبارکه.
-چی؟
-ازدواجتون دیگه. 3 6
-چی داری میگی؟کی حرف ازدواج رو زد؟
-خودت گفتی دوستش داری.
-من اونو به چشم خواهر دوستش دارم.
-دروغ نگو..اصلا تو زن نمی خوای؟
-پرهام جان تب داری؟
-نه.
-پس چرا داری هزیون می گی؟
-یعنی تو واقعا بچه نمی خوای؟نمی خوای بابا بشی؟..منی که هنوز 08سالمه دوست دارم بابا بشم..یه نفربهم بگه بابا
ولی تو که 07سالته نمی خوای؟
دلم می خواست.واقعا.ولی..
-من به سارا خیانت نمی کنم.
-این خیانت نیست.یعنی تمام مردایی که تو جوونی زنشونو از دست میدن نباید ازدواج کنن؟
چی می تونستم جوابشو بدم؟
گفتم:پرهام برو تو اتاقت.دیروقته.خسته ای نمی فهمی داری چی میگی.بهتره بخوابی فردا از حرفایی که الان زدی
پشیمون میشی.
-نمیشم.
بعد یه آهی کشید.بلندشدوگفت:ازت یه خواهش دارم.
romangram.com | @romangram_com