#حصار_تنهایی_من_پارت_127
- گفتم بوشهر، نه آفريقا!
نجوا با خنده گفت: آها راست ميگي!
گفتم: شماها اينجا چه کاري مي کنين؟
سپيده: همه کار...هر کاري که توش پول باشه.
- يعني چي؟
مهسا: هيچ کاري پيش ما عار نيست. مگه نه بچه ها؟
به هم خنديدن و گفتن:بــــَـــله!
مهسا: بستگي داره تو چه کاري بلد باشي... اينجا همه جور کار پيدا ميشه. فهميدي؟
سرمو چپ و راست کردم و گفتم: نچ...
ليلا بلند شد، اومد طرف مهسا و محکم زد تو سرش گفت: خاک تو سرت بکنن با اين توضيح دادنت ... براي تازه وارد اينجوري توضيح ميدن؟ جا باز کنيد من بشينم تا خوشگل براش توضيح بدم!
مهناز با خنده گفت: دخترا حجابا تونو رعايت کنيد، حاج آقا رفتن بالاي منبر!
ليلا با چشم غره به مهناز نگاه کرد و وسط مهسا و يسنا نشست و گفت: جونم واست بگه ..اينجا دو نوع کار بيشتر نيست. يعني مجبوري يکيشونو انتخاب کني. يعني انحصارگر...
مهسا زد تو سرش و گفت: آي کيو! انحصار گر يعني فقط يک چيز باشه نه دوتا...
romangram.com | @romangram_com