#حصار_تنهایی_من_پارت_126
گفتم: چرا نشه؟ وقتي جونت مهم تر از دخترت ميشه ... همه چي ميشه.
مهسا: براي چي؟
گفتم: بدهکار بوده... مواد دستش ميدن که بفروشه، پليسا ميفتن دنبالش، اونم موادا رو مي ندازه تو دره. رئيسشم ميگه بايد پول موادا رو بدي. بابامم نداشته منو جاش ميده...
نگار: حالا چند فروختت؟
گفتم: چهارميليون تومن ...
ليلا: چه نامرد! بابات خيلي کم فروختت... اگه من بودم ده تومني مي فروختمت. حتما قيمت دستش نبوده.
مهنازبا تاکيد گفت: ليلا!
خنديد و گفت: حتما تو بورسم مي فروختمش!
نگار: مثلا زبيده تنبيهش کرده و جنس بهش نداده ...اين که بدون جنس شنگول تره!
ليلا: اون خره نمي فهمه من جا ساز دارم.
سپيده: راستي اهل کجايي؟
گفتم: بوشهر.
نجوا: پس چراسياه نيستي؟!
romangram.com | @romangram_com