#حجاب_من_پارت_77
ماشین کنارم ایستاد
سه نفر پیاده شدن
یه آقای نسبتا جوون که جلو نشسته بود، یه خانم چادری اونم جوون بود و در آخر زینب که صندلیه عقب نشسته بودن
بعد از سلام و احوالپرسی راهنماییشون کردم داخل
آخرین نفر وارد حیاط شدم البته قبل از ورود زنگو زدم که بدونن رسیدن
.
.
زینب
وارد حیاط شدیم
یه حیاط حدودا 200 متری که دوروبرش گل و گیاه بود معلوم بود حیاط قشنگیه. با اینکه هر چند متر به چند متر روشنایی گذاشته بودن ولی چون شب بود قشنگ دید نداشت یه راهِ باریک هم سنگ فرش کرده بودن
رسیدیم به آپارتمان
دو طبقه بود با کاشیای مشکی و مرمر سفید
از پله ها رفتیم بالا 22 تا بود. عادتمه از هر پله ای میرم بالا باید بشمارمش
به پله های آخر که رسیدیم در باز شد
romangram.com | @romangram_com