#حجاب_من_پارت_68


یه تاکسی اومد نشستم رفتم خونه

دینگ دینگ. زنگ زدم

_ سلام من اومدم کسی خونه نیست؟

دستشو گذاشت رو بینیش یعنی ساکت شو.داشت با تلفن حرف میزد_ چشم چشم من با آقام صحبت میکنم اگه شد مزاحمتون میشیم

پشت خط _ ........

مامان_ چشم بهتون خبر میدم شما هم به خانواده سلام برسونین. خداحافظ

گوشیو قطع کرد

_ مامان کی بود؟

مامان_ مامان رئیس بیمارستانی که توش بودی! فرداشب، شام دعوتمون کردن خونشون. آخه ما که اینارو نمیشناسیم چطور بریم خونشون

_ منم الان رفتم بودم بیمارستان بهم گفت. خودش که آدم بدی نیست خانوادشو نمیدونم

مشکوک پرسید_ چند سالشه؟

_ نمیدونم بهش میخوره 28 یا 29 باشه

مامانم خیلی مشکوک نگاهم میکرد

_ وا چیه مامان؟

romangram.com | @romangram_com