#حجاب_من_پارت_26
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
یاد روزی افتادم که تو اتاقم داشتم رو شیشه نقاشی میکشیدم و اون بهم پیام داد خوب یادمه که گفت هیچ حسی بهم نداره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
داشتم میمردم انگار قلبم میخواست از سینم بیاد بیرون یکی از بدترین روزهای عمرم بود
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
اون تمام زندگیم بود نمیتونستم جلوشو بگیرم و از کسی که دوسش داره جداش کنم
می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
میترسم از روزای بدون اون. تنها امیدم به اینه که فامیله و حداقل سالی یکبار هم که شده بالاخره میبینمش
خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
خدایا کمکم کن دلم نمیخواد هیچوقت حالمو بفهمه
سکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعت رو دیوار
romangram.com | @romangram_com