#هستی_من_باش_پارت_121
ـ سفر؟ برای چی؟
ـ برای گرفتنِ کارت از دارنده کارت جدید. اون این جا زندگی نمی کنه. باید برید شهرِ خودش.
سامان:
ـ کجا زندگی می کنه؟
ـ پاریس.
پرسل که تا الان فقط داشت با اون نگاه کثیفش من و نگاه می کرد روش رو به طرف سامان کرد و دوباره گفت:
ـ سامان تو باید فردا ظهر بری پاریس و....
با یه نگاه چندش آوری رو به من گفت:
ـ تو هم پس فردا یعنی شنبه می ری پاریس. البته من و دخترم هم باید در این سفر حضور داشته باشیم.
سامان:
ـ شماها کی می یاین؟
ـ من با تو می یام. شارل هم یکشنبه پاریس هست.
ـ خب حرفات تموم شد؟
ـ مثلِ این که خیلی عجله داری؟ بلیط هاتون و از کیترام « یکی از مراقب های پرسل » بگیرین. می تونید برید.
وقتی هر دو می خواستیم از درِ ساختمون بیایم بیرون پرسل دستم و محکم گرفت. از درد بلند گفتم:
romangram.com | @romangram_com