#حریری_به_عطر_یاس_پارت_85
اما بااصابت دست حریر روی صورتش لب هایش به هم دوخته شد ... از چشمان حریر آتش می بارید ...او از طرف علیرضا به بی عفتی متهم شده بود؟ ... لب هایش لرزید ... دست خودش نبود... اشک ها جاری شد و گفت:
- من از همون اول بهت گفتم اما گوش های تو نمی شنید ... تو چشمات نمی دید که دل من با تو نیست ... صدبار پیغام دادی، گفتم نه! ... بعدم این انگشتر نشون ...مگه من نگفتم نمی خوامت...اما تو مغرور بودی ...فقط حس خودت برات مهم بود ...آره گوره بابای حریر ... حریر مال این حرفا نیست ... حریر زنه باید خفه شه ... این مردا هستن که حق دارن عاشق بشن ...حق دارن بخوان ... تو خیلی خودخواهی علیرضا .. فقط خودتو دیدی ... یه بار نخواستی بفهمی منم دل دارم ...منم می تونم عاشق بشم ... حالا هم بهم انگ بی عفتی می زنی ؟ از همه تون متنفرم می فهمی ... متنفرم...
دیگر به هق هق افتاده بود ... دل علیرضا سوخت ... آتش گرفت... هیچ کس به این دختر فکر نمی کرد ... آن قدر مرد بود که با شنیدن تک تک این کلمات دلش به درد آید ...راست می گفت چه قدر پست شده بود در این ماجرا به تنها کسی که فکر کرده بود خودش بود و خودش ... هیچ وقت نخواسته بود قبول کند حریر او را نمی خواهد.... همیشه و هر وقت راجع به حریر به زری گفته بود زری خودخواهانه جواب داده بود" از خداش باشه ... خیلی هم دلش بخواد که تو دوسش داری... اینا همش ناز دخترونه ست .. تو باکیت نباشه حریر زنه توئه "
برای همین بود که خودخواهانه فقط به خواسته ی خودش فکر کرده بود ... به عشقی که خودش به او داشت ... چرا هیچ وقت فکر نکرده بود حریر هم باید متقابلا او را بخواهد ... یک بار هم آن رنگ نگاه عاشقانه را در چشمان او نسبت به خودش ندیده بود ...حالا که بیشتر می اندیشید رفتارهای زورگویانه ی زری او را هم از راه به در کرده بود ..دستش بی اختیار از روی گونه به سمت پیشانی اش کشیده شد .. داغ کرده بود .. اصلا با این جملات آمپر سوزانده بود ...
کاش زودتر می فهمید ... کاش می فهمید که راه عشق را اشتباه رفته و به بیراه رسیده است... همین خودخواهی هایشان باعث شده بود حریر عشق را بیرون از خانه پیدا کند ...صدای هق هق حریر داشت دیوانه اش می کرد ... آرام صدایش زد:
- حریر ...
-من پر بودم از نفرت ... حتی ..می خواستم از همه تون انتقام بگیرم ... می خواستم کاری کنم که همه تون داغون بشید ... درست مثل من ... اما دلم نیومد ... با خودم گفتم حق علیرضا این نیست ... علیرضا فقط عاشقه ... مثل زری نیست ... نذار به خاطر زری نابود بشه ... واسه همین بیشتر از این جلو نرفتم... خواستم زودتر این پیوند رو پاره کنم... اما حالا...حالا تو؟
دیگر قادر به ادامه نبود ... علیرضا شقیقه هایش را مالید ...چرا احمق شده بود ... حسادت به آن جوانک دیوانه اش کرده بود و باعث شده بود حرف هایی بر زبان آورد که هیچکدام را باور نداشت ... حریر که به او تعهدی نداشت ... قلبا او را نمی خواست ... پس خیانتی هم در کار نبود ...
دستش بی اختیار به سمت چادر او رفت ... اما حریر خصمانه نگاهش کرد و گفت:
- به من دست نزن ...
این بار نفرت را به وضوح در چشمان او می دید ... خدایا چرا از بیخ و بن اشتباه کرده بود ... چرا نفهمیده بود عشق بالاجبار نمی تواند در دل کسی نفوذ کند؟...چرا فکر می کرد چون حریر را دوست دارد او هم باید همین حس را داشته باشد؟ ... علی خیلی مرد بود خیلی ... اما حالا که بیشتر فکر می کرد کمی متحجرانه فکر کرده بود ... قدیمی بودن افکارش او را به بی راهه کشیده بود ... و حالا تازه می فهمید به جای آن که کاری کند تا عشق حریر را به دست آورد روز به روزاو را از خود دور کرده بود ... فکر می کرد فقط کافیست حریر را به دست آورد، آن وقت بعد از ازدواج آن قدر به پایش مهر و محبت می ریخت تا او را هم عاشق کند .. چرا انقدر قدیمی فکر کرده بود ؟وقتی به خود آمد حریر رفته بود و او دقایقی بود که درمانده به عابرین در حال رفت و آمد خیره شده بود ... کجای کارش اشتباه کرده بود که این چنین سرگردان و سرگشته آن جا ایستاده بود ...
××××××××××××××
(پست بیست و شش)
اشک هایش را با پر چادرش پاک کرد و نفسی به آرامی کشید ... حرف علیرضا برایش گران تمام شده بود ... نجابتش زیر سوال رفته بود فقط به خاطر یک جواب رد؟!
چه قدر احمق بود که فکر می کرد علیرضا با بقیه فرق دارد ... علیرضا هم مثل دیگران بود ...با صدای گوشی همراهش به خود آمد ... نام آریا لبخند محوی را بر لبانش نشاند ... تماس را برقرار کرد و صدای او در گوشش پیچید:
-کجایی خانم خوشگله ؟
واقعا خانم خوشگله ی او بود ؟ این روزها دلش را به همین الفاظ خوش کرده بود ... کاش می توانست از مکنونات واقعی قلب او با خبر شود ... علیرضایی که این همه ادعای عاشقی اش می شد این گونه از خجالتش در آمده بود... واقعا آریا دوسش داشت یا او هم چند روزی حریر را ملعبه دستش می کرد؟ ... نفسش را با آهی بیرون داد و جواب داد:
romangram.com | @romangram_com