#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_98

حاج خانوم شونه هام رو مي ماليد

- الهي قربون قلب پاكت شم كه عين دل سوخته من ، رنگ غم گرفته ...
و آروم اشكاش رو با روسري سفيدش پاك مي كرد

بيتا هميشه اين عادت مامانش رو دوست داشت ...مي گفت

به ياد ندارم حتي يه روز مامانم ، لباس رنگ تيره پوشيده باشه...

حتي زماني كه غمزده بود بازم روشن مي پوشيد...

هميشه هم به همه سفارش مي كرد كه اسلام رنگ سياه رو مكروه كرده نپوشيد به كسي هم سفارش نكنيد بپوشه ...

آريا اومد تو اتاق ...

- آني بخشيدي
بابا مگه دفعه اولته ؟! چرا اينقدر ترسيدي ؟

حاج خانوم كه رو تخت كنار من نشسته بود زد روي شونم و يه لبخند رو لباش نشست

- نترس آريا جان دخترك من دلش از يه جاي ديگه پره

- مگه چيزي شده ؟؟

romangram.com | @romangram_com