#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_62


علي موند و حوضش...


گلخونه ساكت بود من به گلها نكاه مي كردم فرشاد به من ، حس كردم نگاش روم سنگيني مي كنه ديگه قلبم نرمال نمي زد...



چت شده آخه تابلو نباش اينقدر...


دل تو دلم نبود و مرتب دعا مي كردم آريا برگرده

اما ديدم خبري نيست و آقاي دكتر قصد نداره نگاش رو برداره زل زدم بهش كه شايد خجالت بكشه ديدم پوزخند زد و حتي به اندازه يه پلك زدن نگاش رو برنداشت ...
داشتم آب مي شدم ترجيح دادم به روم نيارم شروع كردم به قدم زدن اونم آروم پشت سرم مي اومد



اي بابا كجا رفتن؟؟؟ اين آريا هم فقط بلده اخماش رو واسه من بكشه تو هم ، كجاست ببينه خواهرش زير نگاههاي فرشادش ...
دو دقيقه با سكوت ، قدم مي زديم كه بالاخره آقا لب از لب گشودند


- تموم اين گلها رو خودت كاشتي

romangram.com | @romangram_com