#هر_دو_باختیم__پارت_54
تابش- می دونم.
ببینین خانم مهندس می خوان منو بفرستن سر زمین منم چند وقته کلا حوصله رانندگی ندارم. با اژانس میام و می رم. حوصلۀ دنبال ادرس گشتنم ندارم. اگه می خواین سر کشی همین فردا انجام بشه رانندتون رو بفرسیت اگر هم عجله ندارین که صبر کنین تا من حوصلم بیاد سر جاش.
با این طرز صحبت کردن تابش همه روش زوم کرده بودن. من که با خودم گفتم الان خالقی میاد اینجا شخصا حال تابشو جا میاره...
ولی در کمال تعجب خالقی گفت: خواهش می کنم قربان... شما امر بفرمائید... چشم حتما... فرمودین ساعت ده دیگه!
- بله... امیدوارم دیر نکنه که اصلا حوصله علاف شدن ندارم.
- نه نه خیالتون راحت... راننده سر پنج دقیقه به ده اون جاست... بهتون اطمینان می دم قربان!
فک همۀ ما چسبیده بود به زمین!!!
تابش- پس تا فردا.
بدون اینکه منتظر خداحافظی بمونه تلفنو قطع کرد. همه فقط با دهن باز هم دیگه رو نگاه می کردن.
تابش- چیه؟ چرا ساکتین؟ خوب نبود؟
سلطانی- چی کار کردی داداش من؟ الان فردا میاد هممونو ترور می کنه که!
تابش خندید: بی خود کرده.. ندیدین از پشت تلفن چطوری دم تکون می داد؟
romangram.com | @romangram_com