#هر_دو_باختیم__پارت_22
با تعجب سرمو از روی برگه بلند کردم و به تابش که حالا جلوی من ایستاده بود نگاه کردم: بله؟؟!!
- می گم دارین نوشته های منو تجزیه و تحلیل می کنین؟
لبخند قبلش روی لبشش برگشته بود!
- خب اینو شنیدم.. منظورتونو نفهمیدم!
- اخه نوشته های من انقدر طولانی نیست که بخوان این همه روش وقت بذارین!
از این که دوباره جلوش سوتی دادم از خودم حرصم گرفت. پشت چشمی نازک کردم و گفتم: در اصل برگۀ شما رو نمی خوندم داشتم به یه چیز دیگه فکر می کردم.
- اوووهوومم... مثلا داشتین به حرفای من گوش می کردین!
با تحکم گفتم: احتیاجی به این کار نیست..شما حالا دیگه کارمند من هستید اگر لازم باشه باید به هر سؤالی که بپرسم جواب بدید.
ابروهاش رفت بالا: هر سؤالی؟؟!
برای این از زیر این بحث فرار کنم گفتم: قبل از هر چیز شما قرار بود در مورد بیرون اومدن از محل کار قبلیتون برام بگید... فراموش نکردید که؟
- خیر فراموش نکردم.
- پس می شنوم.
romangram.com | @romangram_com