#هر_دو_باختیم__پارت_12


پدرم- چون می ترسم به خاطر مورد اخلاقی بیرونش کرده باشه.

- ولی اون گفتش من خودم اومدم بیرون.

پدرم- حالا یه پرس و جوی کوچیک ضرری نداره.

مادر- خب دیگه حالا بسه... بابا شامو بخورین دیگه از دهن افتاد.

به اعتراض مامان ساکت شدیم و مشغول خوردن شدیم.

به صندلیم لم داده بودم و به تلفن خیره بودم. منتظر بابا بودم که زنگ بزنه. تا این که بالاخره موبایلم زنگ خورد. بابا بود.

- سلام بابا.

- سلام بابا جون خسته نباشی.

- مرسی.. چه خبر؟ چی شد چیزی متوجه شدین؟

- اره کسی رو که فرستادم گفت با پدرش مشکل پیدا کرده.

- چه مشکلی؟

- اونو نمی دونم.. ولی فکر کنم تقصیر باباهه بوده.


romangram.com | @romangram_com