#‌هانا_پسر_تقلبی_پارت_29

منم که بچه بودم تو دنیای خودم عشق خیالی میساختم

فکر میکردم همه چیز توی خوشکلی

هه توی دنیای بچگانه خودم غرق بودم...

نمیدونستم گفتن این حرفا درسته یا نه ....ولی ادامه دادم

**مهرداد همش به بهونه های مختلف بهم دست درازی میکرد

اوایل میگفت بااهات شوخی میکنم ولی کم کم

متوجه شدم

که داره ازم سو استفاده میکنه..

چند بار بهش گفتم کاراش اذیتم میکنه

ولی اون فقط به فکر خودش بود

هیچ کس رو نداشتم تا گله کار های مهرداد رو پیشش ببرم

روز ب روز هوس مهرداد بیشتر میشد و منو بیشتر اذیت میکرد

تا یک روز

که قصد تجاوز بهم رو داشت

از زیر دستش فرار کردم واز خونه عموم بیرون زدم

اواره خیابون شدم

جرات برگشتن به خونه عموم رو نداشتم

توی خیابون هرکسی رو میدیدم بهم بد نگاه میکرد

از ترس مرد ها

تصمیم گرفتم مثل پسر ها زندگی کنم

حداقل در امان بودم و راحت تر میتونستم زندگی کنم و کار پیدا کنم

که بعد از مدتی با عمو آشنا شدم..وو.. بقیشم که حتما عمو بهت گفته....

...

romangram.com | @romangram_com