#هم_خونه_پارت_141
هم
جمع شدند فرناز با شادمانی گفت یلدا به خدا این شهاب عاشقته. ندیدی چطوری فقط حواسش به توست؟
.نرگس هم گفت منم توی نگاهش بتو یک چیزی میبینم. چیزی که واقعا گفتنی نیست
.آنها بعد از خوردن ؼذا و گردش و شوخیهای کامبیز و گاه شهاب خاطره ی خوشی از آنروز در دلهاشان ثبت کردند
هنگام بازگشت کامبیز جلو نشست و یلدا هم به دوستانش ملحق شد. شهاب آیینه را طوری تنظیم کرد که با هر بار نگاه به118
آن فقط یلدا را میدید. یلدا هم که وسط نشسته بود با هر دفعه ای که سر بلند میکرد
.چشمهای شهاب را میدید که ؼافلگیرش میکنند
فرناز و نرگس با اینکه عقب نشسته بودند و کنار یلدا مدام با کامبیز صحبت میکردند و این فرصت بهتری برای یلدا و
شهاب
.بود که حواسشان فقط به هم باشد. گویی هیچوقت پیش هم نبوده اند و فرصتی یافته اند که به زود ی از دست خواهد رفت
.کامبیز شیطنتش دوباره گل کرد و دلش خواست کمی سر به سر آنها بگذارد
.نگاهی به شهاب و بعد هم به عقب انداخت و با لحن خاصی گفت آقا شهاب خیلی ساکتی؟یلدا خانم شما هم همینطور
.فرناز گفت فعلا انگار کارهای مهمتری بجز حرؾ زدن هست. و بلند خندید
.یلدا که صورتش گل انداخت با آرنج به پهلوی فرناز کوبید
کامبیز هم که لبخند بر لب داشت در ادامه گفت آخه راستش من نگران خودم هستم. و در حالی که به شهاب اشاره میکرد
.گفت به تنها جایی که حواسش نیست رو به روشه
شهاب لبخند زد(از همان لبخندها ی خاصی که یلدا برایش ضعؾ میکرد) و گفت کامی دهنت رو ببند. میخوام یک آهنگ
.گوش کنیم
.و به دنبال نوار خاصی گفت و نوار را گذاشت و صدایش را زیاد کرد
.کامبیز بلند گفت قابل توجه بعضی ها حواستون که هست؟ آهنگش خاصه
همگی از طعنه کامبیز خندیدند اما شنیدن یک آهنگ زیبای ایرانی با شعری دل انگیز آنقدر لذت بخش بود که همگی
.ناخواسته سکوت کردند
دو تا چشم رطب داری از عشق همیشه تب داری
چشات از جنس مرؼوبه چقدر حال چشات خوبه
.نگاهشان هنوز بهم بود. یلدا با خود گفت چقدر خوب شد کامبیز بدون اتومبیلش آمد
آنشب هم گذشت و وقتی بخانه رسیدند شهاب به اتاقش رفت و دیگر بیرون نیامد. اما یلدا احساس بهتری داشت. بعد از آن
شب گویی
یکجور اطمینان از آینده در دلش جوانه زده بود. جوانه ای که با هر رفتار و هر نگاه شهاب شاخ و برگ تازه ای میگرفت
و امیدوارانه
.تنها به شکفتن می اندیشید
.روز تولد شهاب نزدیک بود و یلدا از مدتها قبل به فکر آنروز در دلش نقشه میکشید. دوست داشت شهاب را ؼافلگیر کند
مثل توی فیلمها ی سینمایی.. وقتی پیش نرگس و فرناز بود مدام از شهاب و روز تولدش حرؾ میزد و از آنها ایده
.میخواست
romangram.com | @romangram_com