#گودبای_تهران_پارت_140
انقدر دلیل بیقراری سیاوشو نمیفهمیدم
ولکن دیگه من سهیلو میخواستم که نزاشتی خیرسرت الان واسه من وجدان خوابت بیدار شده؟
دیگه اتفاق خاصی نیفتاد تاااا دوسه سه روز بعد که خانم مقدم زنگ زدو جواب قطعی خواست
خلاصه اینکه دلم براتون بگه سیاوش منو کشت انقدر حرف زد باهام منم هرسری میگفتم فقط امیررضارو میخوام
تا اینکه سیاوش بلاخره قانع شدو جواب مثبتمو به خانواده مقدم داد
ی دوسه شب اونام هی اومدن رفتنو تا اینکه قرار مدار عقد کنونو گذاشتن
..... ...... ..... ......
وقتی از خواب بیدار شدم ، دستو صورتمو شستمو رفتم پایین و با چیزی که دیدم چشمام گرد شد
ی عالم کارگر تو خونه بودنو مشغول کار بودن
اصلا سیستم همه چیو ریخته بودن بهم
دره سالن باز شدو عشق دلیم اومد تو
با جیییییییغ گفتم: نصصصصصصصصرت
اقا د بدو خودمو پرت کردممم بغلش
romangram.com | @romangram_com