#گودبای_تهران_پارت_138

بدون سرپناه

چشمم افتاد ب ی جعبه جوجه های رسمی

اخ من عاشق جوجم

با زوق رفتم کنار پسر بچه ایی ک جوجه میفروخت زانو زدم

-چه جوجه های خوشگلی داری

با لبخند گفت: ممنون خاله دونه ایی پنج هزارتومنه

با دقت بررسیشون کردم میون اون همه جوجه که ورجو وُرجه میکردن یکیشون تنها وایساده بود

با دیدنش یاده خوده بدبختم افتاد

دستمو بردم اوردمش بیرون

بغل چشمشو بوس کردمو اروم گفتم: غصه نخور جوجه کوچولو منو توام خدایی داریم

"نازنین"

۲ روز عین برقو باد گذشت....تو این دو روز تو یکی از هتلایی که تو شهر نزدیک روستای مادرم بود ، بودیم

هر روزم می اومدیم روستا....درسته هیچ‌وقت مامانمو ندیدم اما کنار قبرش ارامش خاصی بهم دست میده


romangram.com | @romangram_com