#گودبای_تهران_پارت_131
بی هوا گفتم: هنوزم دوستش داری؟!
عمیق به ی نقطه نامعلوم خیره شدو گفت: اره ولی چرا؟ چرا اینکارو باهام کرد؟؟؟ اونکه همش میگفت تااخر عمر به پام وایمیسه.....سریع به خاستگارش جواب مثبت داد...هه
منم عین خودش به ی نقطه نامعلوم خیره شدمو گفتم: ولی نازنین تازه داره ازاد میشه
+اره....همیشه دلش میخواست از دست سیاوش خلاص بشه.....خوشحالم براش....امیدوارم خوشبخت شه این جملرو حتما بهش بگو شاید نتونم تو مراسمش شرکت کنم
-باید بیای چون قراره وقتی ارایشش تموم بشه و پاشو از ارایشگاه میزاره بیرون سواره ماشین تو بشه.....قراره تازه عروستو بدزدی
صدو هشتاد درجه سرشو برگردوند سمتمو با دهن باز نگاهم میکرد
با تک خنده گفتم: این تنها راهی بود که به ذهنمون رسید واسه فرار از خونه سیاوش
یهو از جاش بلند شدو با خنده گفت: پسر شما که منو کشتینو زنده کردین
منم با خنده بلند شدم
+وای هنوزم باور نمیشه
راست میگفت چون با بهت اینور اونورو نگاه میکرد
+نمیتونستین زودتر به من بگید همه چیو؟!
-نه ممکن بود همه چی لو بره
romangram.com | @romangram_com