#گودبای_تهران_پارت_112
حدسم درست بود ، بازم اون نگاهای عمیقش که ادمو دو دل میکنه!!
خلاصه منو امیررضا هر کدوم رفتیم سره جاهامون نشستیم
ترنمم سکوت کرده بود
بعده اینکه یکم صحبت کردیمو میوه خوردیم
ساعت ۱۱ شب مهمونا قصد کردن که برن
و قرار شد چند روز دیگه سیاوش بهشون زنگ بزنه و جواب قطعیو بهشون بده
پری جون موقع رفتن گفت: عروس خودمی اولو اخرش بلاگرفته
خندیدم
چه زن شادی بود
هستی خواهره امیررضا با لبخند مصنوعی خداحافظی کرد
یعنی اگه شرایطم عادی بودو امیررضا می اومد خواستگاریم حتما بخاطر خواهره اِفاده ایش ردش میکردم
دره حیاطو بستیم
romangram.com | @romangram_com