#گلهای_باغ_سردار_پارت_93
داریوش با تعجب به آنها نگاه کرد و پرسید: شما همدیگه رو میشناسید.
شقایق: نه.
هومن: بله.
این دو جواب در یک لحظه از دهان آنها خارج شد.
هومن و داریوش روی صندلیهای خود نشستند : من شقایق خانم را در مراسم سالگرد ازدواج کوروش دیدم. یادتون نیست؟
با دلخوری که در صدایش ریخت ادامه داد: یادم هست که آن موقع من از ایشون خواستگاری کردم و جواب رد شنیدم.
خواهر و برادر کاملا شوکه شده بودند؛ زیرا نه شقایق این موضوع را به یاد داشت و نه داریوش چیزی راجع به آن شنیده بود.
هومن با کنجکاوی که هیچ سعی در پنهان کردنش نداشت، پرسید: هنوز هم نامزد هستید؟یا به سلامتی ازدواج کردید؟
romangram.com | @romangram_com