#گل‌های_باغ_سردار_پارت_73

نرگس سری تکان داد و گفت: باشه برو کمی استراحت کن.

خانم سردار که مراقب رفتارهای نرگس بود وقتی دید شقایق هنوز سر جایش ایستاده با کنجکاوی پرسید: چیه مادر پس چرا نمیری؟

شقایق با خجالت زمزمه کرد: میشه یک نفر... راه رو نشونم بده؟

لادن که فرصت را مناسب دید از جا پرید. دست شقایق را گرفت و با لحجه با نمکی گفت: تی جانِ قُربان. خودم می‌برمت.

و او را به سمت پله‌های سنگی گوشه سالن کشید و با شیطنت گفت: لاله جون توی جمع کردن میز کمکتون می‌کنه.

لاله که مجبور بود برای جمع کردن میز بماند، شکلکی برای او درآورد. شقایق با اشتیاق به همراه لادن از پله ها بالا رفت و نگاه کنجکاو کوکب خانم را که از آشپزخانه او را می‌پایید ندید.

پیرزن هنوز توی شوک سوال شقایق بود که نرگس با بشقاب و لیوان کثیفش وارد آشپزخانه شد.

***


romangram.com | @romangram_com