#گلهای_باغ_سردار_پارت_162
نرگس میدانست که عجله فرهاد برای گرفتن پول است، نه دیدن شقایق و یا خرید هدیه. اینبار با عصبانیت گفت: بهتره منو تحت فشار نگذاری. میدونی که ممکنه برات گرون تموم شه.
اینبار فرهاد بود که کوتاه آمد و گفت: بله متوجه هستم. اینهم شماره فرناز، همین الان برایتان فرستادم.
نرگس گوشی را بدون خداحافظی قطع کرد و منتظر رسیدن پیام فرهاد ماند.
فرهاد که از این معامله راضی بود، لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت: آره دختر عمو بهتره با من درنیافتی؛ چون تو رازهایی داری که برای حفظ آنها پول زیادی باید خرج کنی.
قبل از اینکه شمارهی خواهرش را برای نرگس بفرستد. با خود فکر کرد. :راستی چرا تو اینهمه برای صحبت با فرناز اصرار میکنی؟
رسیدن پیام فرهاد زیاد طول نکشید و نرگس بلافاصله تلفن فرناز را گرفت و بیصبرانه منتظر شد، تا او گوشی را بردارد.
صدایی از آن طرف خط به گوش رسید: سلام فرهاد...
نرگس با لبخند جواب داد: سلام فرناز جان، من نرگس هستم. امیدوارم مزاحم نشده باشم؟
romangram.com | @romangram_com