#گل‌های_باغ_سردار_پارت_144

لادن زودتر از همه جواب داد: چرا نگفتی هومن شاکری را ملاقات کردی؟

از یک‌هفته پیش که شقایق هومن شاکری را دید. اتفاقات زیادی افتاده بود که هیچ یک از افراد خانواده‌اش از آن‌ها خبر نداشتند؛ اما شقایق در این مدت تصمیمات زیادی گرفت و یکی از آن‌ها وارد کردن هومن شاکری به جمع خانواده‌اش بود؛ اما نه به عنوان همسرش پس با لبخند مادرش را مخاطب قرار داد و گفت: مادر ببخشید که زودتر براتون نگفتم، می‌خواستم وقتی برگشتید با شما در موردش صحبت کنم.

حاضران در سالن با تعجب به دهان شقایق چشم دوختند؛ زیرا باور نمی‌کردند که شقایق آن‌قدر راحت در مورد یک مرد در بین جمع صحبت کند.

تنها نرگس بود که با نگاهی نگران رنگ باختن صورت لاله را می‌دید.

خانم سردار که به همان اندازه متعجب بودپرسید: چی می‌خواهی بگی عزیزم؟

شقایق کنار مادرش نشست و گفت: این‌طور که آقای شاکری گفته، من یک‌بار به پیشنهاد ازدواج او جواب منفی دادم؛ البته ایشون میگه که بهانه من نامزد بودنم با فرهاد است. الله و اعلم.

شقایق کمی مکث کرد تا تاثیر این جمله را در صورت تک تک افراد خانواده‌اش ببیند و با نگاهی دقیق به چهره و چشم‌هایی که از نگاه کردن به او شرمنده بودند. به هدفش رسید. بنابر این می‌خواهم پیش‌دستی کنم و قبل از این‌که آقای شاکری بخواهد دوباره پیشنهادش را مطرح کند و جواب رد بشنوه، کس دیگری را به او معرفی کنم.

مریم خانم دست شقایق را گرفت؛ اما قبل از اینکه سئوالی بپرسد.


romangram.com | @romangram_com