#گلهای_باغ_سردار_پارت_101
لادن گلگی کرد: خوب بی معرفت تو چرا گوشی گرفتی به ما زنگ نزدی؟ حالا برو گوشیت را بیار چت کنیم، اون چشمهای خوشگلت رو هم ببینیم.
شقایق که فراموش کرده بود اصلا گوشی جدیدی دارد با اعتراض گفت: نه به خدا اینطور نیست، آخه هنوز بهش عادت نکردم. حتی یادم نبود، گوشی دارم. خوب شد، یادم انداختی باید از توی کیفم درش بیارم و یک کمی باهاش کار کنم.
لادن دوباره اعتراض کرد: بفرما داره با ما حرف میزنه، به فکر موبایل جدیدشه.
هنوز شقایق جواب لادن را نداده بود که خانم سردار مداخله کرد: اشکالی نداره، اینها را ول کن بگو ببینم، دستت چطوره؟ آخرین جلسه فیزیوتراپی چطور بود؟
شقایق که بدون توجه به هشدار دکتر با جا به جا کردن اثاث اتاق به دستش فشار آورده بود برای آنکه مادرش را نگران نکنه گفت: خوبه بالاخره تموم شد .
لاله از او پرسید: امروز برای خرید کجا رفتید؟ تونستید هرچه میخواهید بخرید؟
شقایق که با این سوال به یاد صبحانه و هومن شاکری افتاده بود. تصمیم گرفت، آن موضوع را تا بازگشت مادرش بازگو نکند. بنابراین با حذف زمان صبحانه همه چیز رابرای آنها تعریف کرد. وقتی صحبتهایش تمام شد لادن به او گفت: پس تا ما اینجا غواصی یاد میگیریم شما اتاقت را تغییر بده میخوام برگشتم، یک اتاق کاملا متفاوت با این یکی ببینم.
شقایق توضیح داد: فکر کنم حسابی تعجب کنید.
romangram.com | @romangram_com