#گلبرگ_پارت_92
"باید بشورمش ...باید همه چیزو بشورم ...همه خونم بوی تخفن میده...بوی خون میده...من اینجا نماز میخونم...نجس شده...اصلا...
خودش به خوبی می دانست دچار جنون شده است اما هیچ اگاهی بر روی حرکات و رفتارش نداشت...با صدای زنگ موبایلش که از کوله واژگون شده اش به گوش میرسید... بی حال بر روی زمین نشست و به پایه مبل تکیه داد...زانو هایش را در شکم جمع کرد و سرش را بر روی انها گذاشت...اشک ریخت...اشک ریخت و دلش برای خودش و بی کسی اش سوخت...خسته از بازی روزگار چشم بست...
تکانی به پلک های سنگیش داد ...صدای اطرافش را به خوبی میشنید اما رمقی برای باز کردن پلک هایش نداشت...
_اون پیرمرد با خودش چی فکر کرده
_اروم باش سام
_نمی تونم...میفهمی نمی تونم... اونی که بی جون روی این تخت افتاده همه زندگیمه می دونی تو چه حالی پیداش کردم مردمو زنده شدم تا به بیمارستان رسوندمش فکر کردم از دستش دادم ...تمام مدت هذیون میگفت
_از کجا میدونی ارسلان خان اومده
_اومدم درِ خونش ...هرچی زنگ زدم التماس کردم درو باز نکرد صداش می اومد اما جوابی نمی داد...یکی از همسایه هاش وقتی بال بال زدنمو دید دلش سوخت گفت یه پیرمردی چند ساعت پیش اومده خونش...
_خودم باهاش صحبت میکنم
_نه اینبار خودم باید باهاش حرف بزنم هر چی تماشاچی بودم بسه...مردک سبک مغز معلوم نیست چی بهش گفته تمام مدت اسمشو صدا میزد
_داری تند میری سام
_اره تند میرم برای اینکه نبودی بشنوی دکترش چی میگفت ...اگه دیرتر میرسوندم تشنج میکرد دو تا ارامبخش قوی بهش زد...
_اروم باش پسر میان بیرونمون میکنن...نگاه ،پلکش تکون میخوره فک کنم داره به هوش میاد...من میرم به دکترش بگم...
سری از روی موافقت برای سامان تکان داد....تخت را دور زد بر روی گلبرگ خم شد نگاهش را بر روی صورت مهتابی اش چرخاند...
گرمای سوزنده ای را بر روی پیشانی و پشت دستش احساس کرد...
_خانومم...باز کن چشماتو بزار این دل لعنتی اروم بگیره...
دل به دل نوازش صدای امیر سام به ارامی چشم باز کرد...
_بیدار شدی نفس من
تیله سیاه چشمانش در طوفان نگاه او غرق شد...
_شکایتتو پیش کی ببرم...
دست برد موهای وحشی اش را به زیر مقنعه اش هدایت کرد:چیزی نمی گی زندگی من...اخه من با تو چی کار کنم... تو که منو کُشتی
نگاهش بر روی اشک نیش زده در اسمان چشمانش که برای فرار از بارشش هر جایی را مینگریست،باقی ماند...دست بی جانش را بلند کرد با سر انگشتانش قطره ای از دریای خروشانش را گرفت:ببخشید
romangram.com | @romangram_com