#گلبرگ_پارت_115

_هیچ انسانی کامل نیست...می دونم ممکن روزایی برسه از هم ناراحت شیم ممکنه بحث مون بشه... می دونم خیلی موقع ها ممکنه از هم دلخور باشیم یا حتی قهر کنیم اما همه اینا در کنار عشقی که بهت دارم به چشم نمیاد گلبرگ...
_الان این حرفا رو میزنی اگه دو روز دیگه برات تکراری شدم بی کسیمو بزنی تو سرم چی...
_گلبرگ...تو واقعا منو اینطوری شناختی...تو اگه می دونستی چقدر دوست دارم هیچ وقت این حرفو نمی زدی...
_ناراحت نشو من منظور بدی ندارم فقط خواستم بدونی به چیا فکر میکنم...
خوشحالم که چیزایی که تو ذهنتو بهم میگی...اینم مشکل تو نیست مشکل منه ...منم که باید خودمو بهت ثابت کنم....بعد از سفر مشهد به همراه خانوادم خدمت خانوم خوشکلم میرسم...بی حرف...
_اینطوری نمیشه که...
_تو کاریت نباشه...هر چی بهت وقت دادم دیگه بسه...
سبزه را از روی میز برداشت نگاه بامزه ای به ان انداخت:هدیمو داشتم فراموش میکردم...
_کجایی خانوم
سر از شیشه جدا کرد اه پر سوزی کشید:من خیلی زود برای بار دوم یتیم شدم ... می دونی امیر سام ،هر چه قدر هم بخندی و خوش باشی بعضی چیزا رو دلت سنگینی میکنه...
_نمی دونم چی باید بگم...از دست دادن عزیزان واقعا سخته...اونم پدر مادر...تو هر سنی باشی بهشون محتاجی...چیزی که قابل انکار نیست..در مورد گذشتت خب تا حالا خواستی که دنبالشون بگردی...
_چیزی برای گشتن وجود نداشت من بودم و لباس تنم...یه نوزاد داخل سبد حصیری...فقط همین...البته از وقتی که مامان و بابا وارد زندگیم شدن من نیازی به اون گذشته تاریک نداشتم...
ماشین را گوشه خیابان متوقف کرد کیف پولش را از داخل داشبورد بیرون اورد
_چرا نگه داشتی
_پیاده شو
_خواهش میکنم من الان اصلا حوصله شو ندارم ...
نگاه متعجبش را چرخاند:اینجا چرا اومدیم خیلی شلوغه....
_پیاده شو...کمتر غر بزن...بریم سینما...
_سینما؟؟؟
_اره امیر پاشا فیلم...دیده بود خیلی تعریف میکرد...
_اما این فیلم مال بچه هاست...
_منم دخترمو اوردم ...پیاده شو خانوم کوچولو...

romangram.com | @romangram_com