#قطب_احساس_پارت_92
یعنی میشود صدای خنده و صحبت در این خانه بپیچد!؟نگاه دانلود رمان قطب احساس |
یعنی میشود گلبرگ...
نه نه نه، نباید خودش را امیدوار کند.
موهای مشکیاش را بین انگشتانش گرفت و کمی کشید.
او محکوم به تنهایی بود.
***
نمیتوانست درخواست عمو را نادیده بگیرد و نه بیاورد، دلش میخواست گلبرگ را ببیند.
پا در شرکت گذاشت، گلبرگ پشت میزش نبود.
به سمت منشی روبرویی که منشی شریک عمو، آقای ساعی بود رفت و گفت:
- خانم رادان کجاست؟
آرش بلند شد و گفت:
- هنوز نیومدن.
بنیامین یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت:
- نیومدن؟ مگه این شرکت قانون نداره که یک کارمند دیرتر از رئیسش میاد؟
آرش سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت که بنیامین ادامه داد:
- هروقت اومد بفرستش به اتاقم.
آرش چشمی گفت که بنیامین وارد اتاق شد. نمیدانست چرا غیبتش عصبانیاش کرد!نگاه دانلود رمان قطب احساس |
۹۰دقیقهای طول و عرض اتاق را با قدمهایش متر کرد که تقهای به در خورد و کسی وارد شد، صدای ظریفی گوش
romangram.com | @romangram_com