#قطب_احساس_پارت_111
- شما با یه روانی دوستین؟
پوزخندی زد وگفت:
- از اول که روانی نبود، روانی کردنش.
ترلان ترجیح داد کنجکاوی را کنار بگذارد و سکوت کند، حرفهایش را درست متوجه نمیشد، آدم عجیبی بود.
آدرس را گرفت و به آن سمت راند.
جلوی آسایشگاه روانی روی ترمز زد که پسر گفت:
- خیلی ممنون، خدانگهدار.
و قبل از اینکه فرصت جواب دادن به ترلان بدهد پیاده شد و رفت.
چه آدم عجیبی؟!
موبایلش زنگ خورد، گلبرگ بود.
با لبخند جواب داد:
- جانم آبجی؟
- سلام ترلان کجایی؟!
- توخیابون، از دست آقاتون راحت شدی که زنگ زدی؟
- ساکت باش بدقول، به خاطر تو پیشنهاد خرید حلقهاش رو رد کردم.
- چرا؟
- چون دوست دارم تو هم باهام باشی.نگاه دانلود رمان قطب احساس |
- قربونت بشم گلبرگ میام پیشت.
- باشه منتظرم، قرار شد بعدازظهر دوباره بیاد.
romangram.com | @romangram_com