#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_151

پوزخندی زد و به سمت پرادو مشکی که درست کنار ماشینم پارک کرده بود رفت .
منم با یک اشاره به بچه ها به سمت 602خوشگلم که کنار این غول بیابونی مظلوم
واقع شده بود رفتم و سوار شدم .
پسر چشم آبیه به سمت من اومد و اشاره کرد که شیشه رو بدم پایین با اخم یکم
شیشه رو دادم پایین
-واست زوده خانوم کوچولو ماشین سواری ، نزنی ماشین ددی جونت و داغون کنی
لبخندی زدم

-نگران نباش داغونم کردم قرار نیست تو پولش و بدی.
شیشه رو دادم بالا که پسره به سمت ماشینش رفت
-شرط میبندم تاحالا هیچ کی دست رد به سینشون نزده بود.
تران بود که با چشای ریز شده زل زده بود به ماشینشون
هستی: بهشون نشون بده کوچولو کیه آیناز ، زیادی خودشون ودست بالا گرفتن
لبخند کجی زدم و دنده عقب گرفتم ، و از کنارشون رد شدم، رامیار که پشت فرمون
بود سریع ماشین و از پارک در آورد و با یک تیکاف پیچید کنارم . منم با خونسردی
نگاش کردم: - نترس خانوم کوچولو ، من با بچه ها کورس نمیذارم .
دستم و از روی فرمون برداشتم و شروع کردم به دست زدن، با تعجب و اخم نگام
میکرد:
-آفرین این خیلی خوبه که خودتو بزرگ میدونی . خیلی عالیه .
لبخنده دیگه ای زدم و پام و روی گاز فشاد دادم ، که ماشین با صدای بدی شتاب
گرفت فرمون وبه سمت چپ چرخوندم و از کوچه بیرون اومدم ، با گاز بین ماشینایی
که آروم میرفتن تا شاید سوژه مورد نظرشون و پیدا کنن ، لایی میکشیدم ، از آینه به
پشتم نگاه کردم ، که دقیقا پشتم میومد . پیچیدم تو کوچه کناریم و با سرعت
میروندم میخواست بیاد کنارم که فرمون و میچرخوندم ، هر طرف که میخواست بره
راه نمیدادم بهش که عصبیش کرده بود ، با حرص چراغ میداد . از روبروم بینوه
مشکی شاسی بلندی میومد که سریع پیچیدم کنارش . از کوچه بیرون اومدم و به
سمت کوچه دیگه پیچیدم انقدر از این کوچه به اون کوچه پیچیدم که تقریبا از تو
آینه عقب محو شد با لبخند از تو آینه نگاه کردم که با صدای جیغ یاسی به ماشینی
که روبروم میومد نگاه کردم وسریع پام وروی ترمز گذاشتم که ماشین چرخید و کج

romangram.com | @romangram_com