#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_117
صیغه محرمیت بینشون خونده میشه(و عصرش یک مراسم نامزدی بگیریم و محضر
دار و بیاریم تا ثبت کنن تو شناسنامه هامون این ازدواج فرخنده رو!!!!
مهریم هم قرار شد 200تا سکه باشه ، یک ویلا هم تو لواسون پشت بند قبالم کردن
.
نمیخواستیم زیاد تو عقد باشیم ، خودم دوست نداشتم ، تصمیم گرفتیم 2ماه
بیشتر طول نکشه.
8هفته مثل برق و باد گذشت ، تو این مدت اصلا ندیدمش و یا یک تلفن نزد منم
انتظار نداشتم.
یک مانتو سفید که فون بود و تا روی رونام بود و دکمه مخفی داشت و دور کمرم و
یک کمربند زنجیری و ظریف طلایی میخورد و سر آستیناش 8تا دکمه طلایی داشت
، خریدم با شلوار سفید که پایینشم 8تا دکمه طلایی داشت و چسب بود ، کفشای
پاشنه دار مشکی طلایی هم پوشیدم ، روسری سفید طلایی
هم سرم کردم و آرایش ملایمی هم روی صورتم ، نمیخواستم آرایشم زیاد شه بالاخره
داشتیم میرفتیم حرم ، هر جایی جاییه و باید حرمت صاحب خونه رو نگه داشت .
قرار بود من با خانوادم بیام و آرتام هم با خانوادش ، دوستامم دعوت کرده بودم ، از
ماشین پیاده شدیم ، چادر مشکی سرم بود ، به سمت محل قرار رفتیم ، آرتام
پشتش به ما بود ، چشمم به ایمان افتاد که سرش پایین بود، وقتی بهشون رسیدیم
آرتام به من نگاه کرد وسلام خشکی کرد ، ایمان به سمتم اومد ، تو چشاش دلخوری
بود ولی لبخند رو لبش آرامش بخش بود .
-سلااااااام عروس خانوم کماندو
-سلام آقا ایمان خوبی؟؟
-شما بهتری منم خوبم دختر ، سرش و نزدیک تر آورد چشمم به آرتام افتاد که
مشغول صحبت با بابام بود ولی حواسش پیش ما
-فکرات و کردی آیناز؟؟؟ بچه بازی نیست ، اگه عاشقت نشه ، میشی یک زن مطلقه
دیگه تو این جامعه جا نداری ها
، آرتام سخته...
دیگه هیچی از حرفاش نفهمیدم، دودل شده بود حالا که پاش رسیده بود داشتم جا
میزدم ، نگاهم به آرتام بود ، برگشت تو صورتم نگاه کرد ، اول با اخم بعد کم کم
romangram.com | @romangram_com