#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_60
- آقا منو دزدیدن آوردن توی یه باغ
- خانم خونسردی خودتونو حفظ کنید وبه من بگید الان کجایید
ستاره رو به سهیل گفت : آدرس اینجا چیه؟
سهیل آدرس را گفت و ستاره که ترسیده بود و نفس نفس میزد به سختی آدرس را به شخص پشت خط گفت.
- خانم آروم باشید و بگید میدونید کیا شما رو دزدیدن ...
- در همین لحظه مکالمه قطع شد وتلاش ستاره برای برقراری ارتباط دوباره بی نتیجه ماند.
بالاخره سهیل در باغ را دید و هر دو با خوشحالی به آن سمت رفتند. خوشبختانه کلید به در می خورد. سهیل بعد از باز کردن در به ستاره گفت : تو همینجا وایسا من برم یه سر و گوشی آب بدم اگه خطری نبود صدات میکنم با هم بریم
ازدر باغ خارج شد. محوطه اطراف خلوت بود وکسی به چشم نمی خورد . سهیل به سمت در برگشت و باصدای آرامی صدا زد : بیا بیرون امنه
اما کسی ازدر باغ خارج نشد. به در نزدیک ترشد و با صدای نسبتاً بلندتری گفت : زودباش بیا بیرون پس کجایی ؟
اما باز هم خبری نشد. به ناچاردرچارچوب در قرار گرفت و نگاهی به داخل باغ انداخت قبل از اینکه دوباره او را صدا بزند با صحنه ای مواجه شد که به هیچ عنوان انتظارش را نداشت.
شهاب در حالی که چاقوی خود را روی گردن دختر جوان گذاشته بود با عصبانیت گفت : بی سرو صدا برگرد تو وگرنه این دختره رو میفرستم اون دنیا
سهیل که می دانست از این آدم هر کاری برمی آید به سرعت وارد باغ شد و در را پشت سر خود بست. به محض بسته شدن در شهاب ستاره را به سمت کامران پرتاب کرد و به سمت سهیل رفت. یقه او را گرفت و او را به در باغ کوبید. سپس با زانو ضربه محکمی به شکمش وارد کرد. سهیل در حالی که خون از دهانش جاری بود روی زمین افتاد. درهمان حال بدنبال دخترک گشت و او را اسیر دست کامران یافت.
romangram.com | @romangram_com