#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_125


- ...

- باشه تو هم همینطور قربونت فعلاًخداحافظ

مریم در تاکسی را بست و روی صندلی عقب کنار ستاره نشست وگفت : الهی ! داشت معذرت خواهی می کردکه ماشینش خراب شده نتونسته بیاد دنبالمون . عزیزم !

ستاره چپ چپ به او نگاه کرد وگفت : آخی طفلک زبون بسته ! وای ی ی ... من ازدست شما دو تا چیکار کنم این از تو که همش عرشیا عرشیا از دهنت نمی افته اونم از اون نازی که باز معلوم نیست با حامد کجا رفتن. این دوتا هم دیگه شورشو درآوردن

مریم اخم کردوگفت : بسه دیگه ستاره خانم اولاً اینقدر حسودی نکن کار بدیه ، دوماً پشت سر مردم حرف نزن کار بدیه ، انگار چندوقت دیگه تولدحامده اینام رفتن لوازمشوبخرن

ستاره عصبانی شد وگفت : حالا کی حسودی کرد؟ انگاردوست پسراشون تحفه ان که من بخوام حسودی کنم. من خودم اهل این حرفا نیستم وگرنه خواستگارام پاشنه در خونمونو از جا کندن

- برمنکرش لعنت

- من نمیفهمم اصلاً من بیام اونجا بگم چی ؟خیلی از این پسره خوشم میاد

- ازعرشیا ؟

- نه بابا ازاون دوست خوش اخلاقش

- بابا اون بیچاره اینجوریام که تو فکرمی کنی نیست اتفاقاً خیلی هم خوش اخلاقه از بچگی با عرشیا دوست بودن حالاهم شریکی این رستورانو زدن. حالااونروز ما رو نمی شناخته یه حرفی زده حتماً الان پشیمون شده که دعوتمون کرده بهت قول میدم خوش بگذره بخاطرمنم شده یه امشبه رو بداخلاقی نکن !!!


romangram.com | @romangram_com