#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_112

نازنین در کرم پودر رابست و آن را در کیفش گذاشت و گفت : امشب حامد به مناسبت سالگردآشناییمون دعوتم کرده یه رستوران باحال. هی به شما گفتم بیاید این کلاس آخریه رو بپیچونیم که برم خونه یه تیپ اساسی بزنم گوش نکردین منم که بامعرفت ، تنهایی نرفتم حالا هم که نمی تونم برم اون سر شهر لباس عوض کنم باید با این ریخت و قیافه باهاش برم

ستاره او را به سمت بیرون از دستشویی هل داد وگفت : همینجوری هم از سرش زیادی

از پله ها پایین آمدند و به سمت در سالن رفتند که بین راه اعلامیه ای روی بردتوجه ستاره را جلب کرد. به سمت آن رفت ونگاهی به متنش انداخت. رو به بقیه که منتظرش بودند گفت : بچه ها جمعه اردوی کوه گذاشتن بریم ؟

مریم گفت : آره یه آب و هوایی هم عوض می کنیم

نازنین با خوشحالی گفت : ای ول! به حامدم میگم ببینم می تونه بیاد اگه بیاد که عالی میشه

ستاره به سمت در سالن رفت و در حالی که ادای نازنین رادر می آورد زیرلب گفت : آره خیلی عالی میشه ! هرجا میریم باید این سرخرم دنبال خودمون ببریم

نازنین که متوجه حرف او نشده بود گفت : ستاره تو چیزی گفتی ؟

- نه گفتم حتماً خیلی خوش میگذره

درحیاط دانشگاه حامد را دیدند . بعداز سلام و احوالپرسی حامد گفت : بچه ها بیاید برسونیمتون

ستاره درحالیکه بخاطر فکرچند دقیقه قبلش درمورد حامد شرمنده شده بود در جوابش گفت : مرسی ما خودمون میریم شما همینجوریشم دیرتون شده برید به سلامت

ازدانشگاه خارج شدند وآن دو بعداز خداحافظی با آن ها به سمت اِل نود حامد رفتند.

در حالی که به سمت محوطی سرویس ها میرفتند مریم گفت : خداکنه سرویس باشه وگرنه بخاطر تو مجبوریم یخ بزنیم

romangram.com | @romangram_com