#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_104
سهیل که گویی تازه به موضوع علاقه مند شده بود صاف روی صندلی نشست و گفت : واقعاً ؟ راستش باورم نمیشه
- البته این کار آسونی نبود من مجبور شدم با کلی آدم صحبت کنم بخاطر همین هم برای برگشتنت شرایطی دارم
سهیل که با این حرفها امیدوار شده بود با خوشحالی گفت : هر شرطی باشه قبول می کنم
فرجی چشم در چشم او گفت : اگه می خوای اینجا درس بخونی از این به بعد باید توی دانشگاه جلب توجه نکنی. با استادایی که کلاسای ترم قبلشونو گذروندی صحبت کنی تا بتونی درسشونو غیر حضوری برداری و خلاصه اینکه تا حد امکان کمتر تو دانشگاه رفت و آمد کنی
سهیل با شنیدن این حرف ها ناخودآگاه اخم هایش در هم رفت. احساس می کرد فرجی با زدن این حرفها قصد توهین به او را داشته است. دوست داشت با او مخالفت کند اما می دانست که با این کار بیشتر او را سر لج میندازد و ممکن است او پشیمان شود و ادامه تحصیلش به خطر بیفتد پس به ناچار همه شرایطش را پذیرفت.
قبل از خروج از اتاق به سمت فرجی برگشت و گفت : می تونم بپرسم کی ازتون خواهش کرد یه فرصت دیگه به من بدید ؟
- شاید درست نباشه که اینو بهت بگم اما دوست دارم بدونی کسی که تو این جریان از همه بیشتر ضربه خورده اومد اینجا و از من این درخواستو کرد.
سهیل در حالی که در راهرو قدم برمی داشت به آن شخص که کسی جز آن دختر نمی توانست باشد فکر می کرد. این دختر فرشته ای بود که خدا برای نجات او سرراهش قرارداده بود.
با این فکر سعی کرد همه افکار ناراحت کننده را از خود دور کند و با خوشحالی به سمت آموزش رفت تا واحدهایش را سرو سامانی بدهد.
* * *
وارد سالن اجتماعات شد . همهمه عجیبی برپا بود. جمعیت زیادی در هم می لولیدند. تاریخ اسلام یک درس دو واحدیعمومی بود که خودش هم نمی دانست مال چه ترمی است فقط برای اینکه 20 واحدش پر شود آن را برداشته بود. قراربود تا وقتی ساختمان پردیس دانشگاه تکمیل شود این کلاس در سالن اجتماعات برپاشود. مزیت این کلاس برای او این بود که دانشجویانش اکثراً مال رشته های دیگر بودند واورا نمی شناختند.این آخرین کلاس آن روزش بود و نازنین و مریم آن را نداشتند واو تنها بود .
روی یک صندلی در ردیف دوم نشست وبه روبرو نگاه کرد. چند دقیقه بعد استاد آمدو کلاس شروع شد. نیمه های کلاس بود که خم شدتا چیزی از کیفش که پشت صندلی آویزان کرده بود بردارد که نگاهش در چشمان کسی گره خورد و نفسش را بند آورد.
romangram.com | @romangram_com