#قفل_پارت_65
- خوبم.
و این دقیقا همون جوابی بود که هر بار بعد از کابوسهام در جواب سوال لاله که میپرسید "خوبی؟" میگفتم! اما حقیقت این بود که خوب نبودم، هنوز دستهام لرزش خفیفی داشت و قلبم با سرعت میتپید.
- چه خوابی میدیدی؟
سرم رو بالا آوردم و به چشمهای آروم احتشام نگاه کردم.
- چی؟
کمی از چاییش رو خورد و در حالی که نگاهش به چشمهای من بود گفت: صدای جیغهات تا بیرون هم میاومد.
ناخوداگاه دستم رو روی گلوم گذاشتم، به خاطر جیغهایی که کشیده بودم حس میکردم دردش از صبح بیشتر شده.
احتشام وقتی سکوتم رو دید ادامه داد: اگر نرسیده بودم خفه میشدی.
نگاهش آروم بود؛ اما لحنش نه!
سرفهای کردم و با صدای که انگار از ته چاه بیرون میاومد گفتم: و تو به آرزوت میرسیدی!
کمی از چاییم رو خوردم و نفس عمیقی کشیدم.
پوزخندی زد و گفت: تو چه میدونی آرزوی من چیه!
- هر چی که هست انشاالله برآورده بشه!
لحنم تلخ نبود؛ اما دهنم رو تلخ کرد. از پشت میز بلند شدم و به سمت در آشپزخونه رفتم.
- موهات رو خشک کن!
ایستادم؛ ولی به سمتش برنگشتم. آب موهام رو گرفته بودم ولی هنوز کاملا خشک نشده بود. این کارم عمدی نبود؛ اما مثل اینکه احتشام برداشت دیگهای کرده بود. حتما فکر میکرد من به خاطر اینکه اون توی گذشته عاشق موهای خیس من بوده این کار رو کردم!
از لفظ "عاشق" پوزخندی روی لبم نشست و بیحرف از آشپزخونه بیرون اومدم.
***
با صدای بهم خوردن پنجره از خواب پریدم. دستی به چشمهام کشیدم و بلند شدم. لامپ اتاق رو روشن کردم و به سمت پنجره رفتم. به آسمون تیرهی شب نگاه کردم که ابرهای خاکستری تاریکترش کرده بود. نسیم ملایمی میوزید، به نظر میرسید قراره اولین بارون پاییزی بباره. پنجره رو بستم و به سمت در اتاق رفتم.
صبح بعد از صحبتهای بین من و احتشام به اتاق اومدم و دیگه بیرون نرفتم تا اینکه شیرین به اتاقم اومد و گفت که احتشام بهش گفته که من سرما خوردم و حالم خوب نیست. حالم رو پرسید و چند دارو بهم داد و گفت که چون خیلی سرما میخوره این داروها رو همیشه داره. ازش تشکر کردم و خواستم به آشپزخونه برم و ناهار درست کنم اما شیرین مانعم شد و گفت با این حالم نمیخواد بلند شم و زنگ میزنه و از بیرون غذا سفارش میده. من هم از اونجایی که واقعا حال نداشتم از خدا خواسته قبول کردم. بهم گفت که چی میخورم تا برای من هم سفارش بده و من یه سوپ خواستم. در نهایت بهم گفت که امشب میخوان خونهی پدر احتشام برن و من تا شب حسابی استراحت کنم تا حالم کمی بهتر بشه.
romangram.com | @romangram_com