#غم_نبودنت_پارت_69
و سرم و گذاشتم رو خاکش و از ته دل گریه کردم.با سوز گریه کردم.اشک ریختم و ناله کردم.
_طاها سیاه نپوشیدم.چه معنی داره عروس سیاه بپوشه..کاشکی بودی طاها..کاشکی میوندی..رفتنت داغونم کرد بی معرفت.
انقد گریه کردم که از حال رفتم.چشم که باز کردم تو ماشین افسون بودم وداشت گریه میکرد..ابجی غزاله اب پاشید تو صورتم.
رومو برگردوندم.نگاه قبر طاها کردم.
ابجی ترانه_تموم شد.خوابوندش.
گریه کرد.اشک ریختم.
افسون_قربونت بشم تو که میدونستی چی میشه.
_کاشکی همه چی تو بی خبری بود.کاشکی وابستم نمیکرد.
همه سوار ماشینا شدن.دختر عمه ها و دختر خاله های توکا زیر ب*غ*لشو گرفتن و میبردنش که سوار ماشینا بشن.توکا نگاهش که به حال زارم افتاد دوباره زد زیر گریه..لباسش خاکی و پاره بود.
مامانش که دوباره از حال رفت و گوشه صورتش خونی بود.از باباشون که نگم بهتر بود.وقتی میگن پدری کمرش شکست و تازه معنیشو میفهمم..
من و افسون و ابجی ترانه با ماشین افسون بودیم.ابجی رانندگی میکرد و منم عقب دراز کشیده بودم.
با چشمای بسته اروم اشک میریختم رو گونم.نگاه اخر طاها از جلو چشمام پاک نمیشه.چقد خوشحالم که موهامو و بافت.هنوزم اون برق خوشحالیه تو چشماش یادمه.
ماشین از حرکت ایستاد.
افسون_کجا خاله؟
ابجی ترانه_برم واسش یه ارامبخش بگیرم.بچه دووم نمیاره اینجوری.
و از ماشین پیاده شد.افسون برگشت عقب و منم چشمای اشکیمو باز کردم.
افسون_خوبی؟
_میذاری برم.
افسون با تعجب نگام کرد.ولی لحن مظلومم اشک تو چشماش اورد.
با التماس گفتم_فقط می خوام تنها باشم.همین.
افسون_میترسم.
-قول میدم احمق نشم..
گوشیش و گرفت سمتم.
افسون_هر موقع زنگ زدم باید جواب بدی.
گرفتمش.
_تا شب خونم.
و سریع از ماشین پیاده شدم.
توی خیابونا بی هدف راه میرفتم.گاهی گریه میکردم . گاهی زار میزدم.گاهی به یاد خاطراتمون لبخند میزدم و گاهی تو سکوت زجه..
romangram.com | @romangram_com