#غم_نبودنت_پارت_180
مانا هم از وقتی که نامزدی و اعلام کرن عصبی نشسته بود یه گوشه و با گوشیش ور میرفت.هروقت هم منو میدید بهم یه چشم غره میرفت که منم محلش نمیذاشتم و بدتر میسوخت.
مهمونی که تموم شد من دم در کنار اعظم جون اقا همایون که گفت بابا همایون صدام کن ایستاده بودم.
وای خدا باز این پیداش شد.از ترس چسبیدم به اعظم جون.
بهمن_غزل خانم.من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم.من واقعا نمیدونستم شما نامزد امیر علی هستین وگرنه اصلا جسارت نمیکردم.بهتون تبریک میگم امیدوارم خوشبخت بشید.
یه خداحافظی سرسری کرد و زودی رفت.من که اصلا جوابشم ندادم ولی امیر که روبروم ایستاده بود از عصبانیت سرخ شده بود.ای خدا خودت به خیر بگذرون.
همه رفتن و فقط خانواده من بودن و خانواده امیر علی.
بابا_خب غزل جون بریم بابا؟
امیر علی بابا رو حاجی صدا میکرد.بابام حجره فرش فروشی داشت و اونجا همه حاج عابدینی صداش میزدن.البته که حج عمره و تمتع رفته بود و این حاجی گفتنا واقعی بود.
خواستم برم اماده شم که امیر علی گفت_حاجی اگه اجازه بدین خودم شب غزل و میارم.
بابا یه نگاه به من انداخت و با تردید گفت_خیله خب بابا جون.فقط اومدین حواستونو بدید.اخر شبه خطر ناکه..
افسون اومد کنارم و مثلا ب*غ*لم کرد و در گوشم گفت_میخوای به یه بهونه ای ببریمت؟
با اینکه ترسیده بودم گفتم_نه..مامان و باباش هستن.
فراز و توکا نگاهشون با بقیه فرق داشت.نمیدونم..یه جور ترس همراه با امیدواری..نمیدونم.
ابجیا تبریک گفتن و رفتن.
همه که رفتن اعظم جون و بابا همایون و مانا هم اماده شدن.قلبم تند تند میکوبید.
اروم به امیر گفتم_ما نمیریم؟
امیر یه پوزخند بهم زد و گفت_امشب هستیم در خدمتتون..
اعظم جون_امیر مامان..مگه نمیاید شما؟
امیر_چرا شما برید..منو غزل هدیه ها رو جمع میکنیم میایم.
اقا همایون_خیله خب پسر..حواست به دختر گلم باشه ها..دستت امانته.
و یه چشمک زد به امیر علی.
مانا ولی با خشم و عصبانیت نگاهش و ازم گرفت و رفت کنار امیر و گفت_عزیزم بازم تولدت مبارک.امیدوارم 120 ساله بشی.
و بلند شد و گونشو ب*و*سید.
اگه بگم اتیش گرفتم دروغ نگفتم.درسته امیر هیچ تکونی نخورد و یه اخم کوچیکم کرد ولی من واقعا انتظار دارم باهاش یه برخورد جدی بکنه.
نفهمیدم کی رفتن فقط وقتیکه امیر در سالن و بست و خیلی اروم برگشت سمت من که با ترس وسط سالن ایستاده بودم به خودم اومدم.
امیر عصبی بود و هر لحظه به من نزدیکتر میشد.تازه به خودم اومدم.پاهام میخ زمین شده بود و نمیتونستم اصلا جم بخورم.
romangram.com | @romangram_com