#غم_نبودنت_پارت_153


بغض داشتم و اشکام میومدن پایین و صدام می لرزید..

_دلم گیر خودت بود..

نگاهشو ازم گرفت..

امیر با صدای غمگینی گفت_من دوستت داشتم.عاشقت بودم.عاشق کم بود..دیوونه چشمات بودم.10 سال بود که دل باخته بودم به خاله دختر عموم..از کوچیکی کنارت بودم.بزرگ شدنت و دیدم خانم شدنت و دیدم.فکر میکردم مال خودمی..ازم که دور میشدی همش نگرانت بودم.میدیدم تو هم منو میخوای..لبخنداییت که فقط مال من بود و میشناختم..تموم اون سالها با عشق اینکه این علاقه دو طرفست خیالم ازت راحت بود داشتم زندگی میکردم.درس میخوندم تلاش میکردم میخواستم واسه خودم کسی بشم که وقتی میام خواستگاریت یه حرفی برا گفتن داشته باشم..ولی تو چکار کردی غزل؟منو فروختی به داداش دوستت.نمیتونم چیزی و ازت مخفی کنم..اره هنوزم میخوامت هنوزم شبا به یادتم ولی نه مثل قبل..من دیگه یه ادم عادی نیستم غزل..دارم سعی میکنم فراموشت کنم که خودم اروم بگیرم..من مریضم غزل..نمیتونم هیچ وقت بهت اعتماد کنم باورت کنم به تو به حرفات به نگاهت نمیتونم اعتماد کنم.

نشسته بود رو نیمکت.حالا که غرورشو واسه من کنار گذاشت حالا که میدونم هنوزم هردومون عاشقیممنم باید این ته مونده غرور و بذارم کنار..

رفتم و روبروش روی زمین زانو زدم.چشم تو چشم هم.دستم و گذاشتم رو ساعد دستش..

_من این اعتماد و بدست میارم..کاری میکنم که باورم کنی..امیر اگه من خراب کردم فرصت بده درستش کنم..قول میدم..

پوزخند زد.دستش و از زیر دستم کشید بیرون و گفت_وقتی بین دونفر بذر بی اعتمادی ریخته بشه دیگه به هیچ طریقی درست نمیشه..

بلند شد و اینبار من نشستم رو نیمکت..با زانوهای سست شده.بغض داشت خفم میکرد.دست کشیدم رو گلوم..خدا چکار کنم قبول کنه؟باور کنه؟پشتش به من بود ولی فاصلمون کم بود..

امیر علی_بهتره منو فراموش کنی غزل..

و اروم برگشت سمت من.ولی من عصبانی بودم با چشمای داغ کرده سریع از رو جام بلند شدم و با بغض ولی صدای بلندی گفتم_چطوری فراموشت کنم؟مگه تو این چهار سال تونستم؟مگه تو تونستی؟لعنتی فراموش هم نمیشی..

لحنم و اروم کردم و گفتم_امیر..فراموش کردنت مثل مرگه..

نفهمیدم چی شد که خودم و انداختم تو گرمای تن امیر..دستام و دور کمرش حلقه کردم و از ته دل اشک میریختم.چقد دلم واسش تنگ بود.با اینکه تا حالا این آ*غ*و*ش و امتحان نکرده بودم ولی دلم میخواست این امنیتو..

حس سستی و کرختی داشتم ولی عالی بود خیلی خوب بود.خدایا گ*ن*ا*هه میدونم ولی بذار باشه.ازم نگیرش..چطور دووم بیارم بدون این مرد لجباز و مغرور..مردی که تو آ*غ*و*ششم و حرف از رفتن میزنه..





دستش که روی کمرم اومد و اروم نوازشم کرد نفس تو سینم حبس شد..

_تو میتونی فراموشم کنی؟

صدای لرزون و ضعیفش و بعد از چند لحظه مکث شنیدم_نه..

_پس چه انتظاری از من داری؟

تو تنش یه لرز افتاد و سریع کشید عقب.از آ*غ*و*شش اومدم بیرون.پلک چپش میپرید..خم شد رو زانوهاش..نفس نفس میزد..دست کرد تو جیبش و یه قرص دراورد و بی اب خورد.چند تا نفس عمیق کشید.صورتش عرق کرده بود..

_حالت خوبه امیر؟

دستمو گرفت و بی حرف منو از پارک اورد بیرون.قدماش بلند بود و منم با خودش میکشید..حس میکردم ضعف داره و داغه.به ماشین من رسیدیم.روبروم ایستاد.بازوهامو گرفت و گفت_برو و همه چیز و فراموش کن..من دیگه امیر سابق نیستم.نمیکشم غزل..برو

خواست بره که دستش و سریع گرفتم و گفتم_نه امیر..هرچی که بشه و هرچی که باشه من تو رو میخوام..خواهش میکنم..امیر نذار دوباره همه چی خراب شه..

امیر علی_همین الانم خراب هست دختر..برو.

و با قدمای بلند از من جدا شد.سوار ماشینش شد و با سرعت گاز داد و از کنارم گذشت..

_امیر..

سوار ماشین شدم..تنم یخ زده بود..بدنم میلرزید.نمیتونستم رانندگی کنم.

romangram.com | @romangram_com