#غم_نبودنت_پارت_125
خندید و گفت_اونم خوبه..سلام میرسونه.چه خبرا؟
_راستش انا مزاحمت شدم که..بگم چیزه..
انا_راجبه امیره؟
نفسمو فوت کردم بیرون..
انا_چی میخوای؟راحت باش..
_ادرس محل کارش.
انا_مگه زنگ نزدی بهش؟
_نه..میترسم.
انا_جای تو بودم اطرافش افتابی نمیشدم.
فکر میکردم کسی از علاقه پنهان منو امیر خبر نداره ولی انگار همه در جریانن.
_تا این حد عصبانیه؟
انا_نمیتونی تصورش و بکنی.
_انا من میخوام جبران کنم.یه چیزایی هست که هیچکس نمیدونه..باید واسش توضیح بدم.
انا_امیدوارم قبول کنه.من خوشبختیه و سلامتی امیر واسم خیلی مهمه..غزل خواهش میکنم هرکاری میکنی حواست به روحیه زخمیه امیر هم باشه.دوباره خرابش نکن..واسه اینی که هست خیلی زحمت کشیدیم.
یه جورایی از روی اناهیتا هم شرمنده بودم.
_میدونم.میشه ادرسشو بهم بدی؟
انا_امیر تا اخر هفته مرخصیه....نه شرکت میره نه دانشگاه.کلاساشو کنسل کرده.
_واسه چی؟
انا_هم عروسیه من بود و هم اینکه از طرف یه شرکت که کارش شهرک سازیه یه سری نقشه ها دادن بهش که باید تا اخر هفته تمومشون کنه..الانم درگیر اوناست.
_پس من کجا میتونم ببینمش؟
انا_اپارتمانش..
با تعجب گفتم_چی؟
اناهیتا خیلی ریلکس گفت_امیر زیاد اینجا نمیاد..گاهی اخر شبا میاد یه سری میزنه.نه که اینجا بخاطر مهمونا خیلی شلوغه اونم که اعصاب شلوغی و نداره..تو اپارتمان خودشه.الان ادرسش و برات میفرستم..ببخشید غزل من باید برم.هرکاری داشتی به خودم بگو..فعلا خانمی.
و قطع کرد.
یعنی چی؟من برم خونه امیرعلی؟ولی اخه..
قلبم تند تند میکوبید.کار عاقلانه ای بود؟رفتن به خونه یه پسر تنها..اگه میرفتم و میخواست عقده های این چند وقت و سرم دربیاره چی؟
با همه اینا من ته قلبم به امیر اعتماد داشتم.میدونستم ادم فرصت طلبی نیست و اخلاق و رفتارش پاکه..بازم ولی پیش خودش چه فکری میکرد؟نمیگفت واسه چی و با چه جراتی اومده تو خونه مجردی من..تنها؟با کی برم؟خب میخوام حرفامو بهش بزنم..
گوشیمو دراوردمو شماره فراز و گرفتم.
romangram.com | @romangram_com