#غم_نبودنت_پارت_119


_امیر من؟از کی تاحالا؟

مانا_دقیقا از چهار سال پیش.

اینبار من اخم کردم.

_متوجه منظورت نمیشم.

مانا_منظور من خیلی واضحه دختر جون.من امیر و ساده بدست نیاوردم که ساده تحویل تو بدم.

_تو فکر میکنی اون الان مال تو؟

مانا_هست.

_اونوقت کی این توهمه تو سرت انداخته؟

خندید و گفت_اینکه نخوای باور کنی طبیعیه.اصولا ادما چیزایی که خوشایندشون نباشه رو دوست ندارن باور کنن.

_ولی اخه خانم روانشناس..رفتار امیر نشون نمیده بهت علاقه ای داشته باشه؟

و یه نیشخند بهش زدم.

مانا_مجبوره.

عرق سردی نشست رو تیره کمرم.

_نکنه میخوای با عشوه هات مجبورش کنی؟

مانا_دیگه انقد بدبخت نشدم که خودم و بزور بندازم زیر دستش و مجبورش کنم عقدم کنه.من واسه خودم شخصیت دارم.

_پس چرا مجبوره؟

مانا_چون من نمیخوام به تو برسه..چون تو لیاقتش و نداری..

پوزخند زدم و گفتم_از گذشته خبر داری نه؟از علاقمون؟میدونی هیچی عشق اول ادم نمیشه؟

مانا که واضح بود عصبی شده گفت_تو چرا ادعای داشتنشو میکنی؟چکار کردی واسش؟تو که چهار سال پیش مثه تف از زندگیت انداختیش بیرون.چکار کردی برای امیر؟

چکار کردی براش که الان و بعد از دوماه دیدنش فکر کردی بازم فیلش یاد هندستون میکنه؟کجا بودی اون موقع که هرشب تا صبح خودش و غرق ا*ل*ک*ل و م*ش*ر*و*ب میکرد که به تو لعنتی فکر نکنه؟کجا بودی اون موقع که از زور م*س*تی از خونه میزد بیرون و تو کوچه ها تلو تلو میخورد و اواز میخوند و منه بدبخت دنبالش راه میفتادم که بلایی سر خودش نیاره؟کجا بودی که داشت از سر بدبختی به مواد پناه میوورد؟اگه من نبودم و جلوشو نمیگرفتم الان باید از تو جوب پیداش میکردن و پستش میکردن واسه ننه باباش.کجا بودی اون موقع که نزدیک بود واسه تو عوضی 50 تا مسکن و با هم بره بالا و خودش و از زندگی خلاص کنه.اگه من نمیرسیدم و یکی نمی زدم تو صورتش الان باید بالاسر جنازش گل گلایل پر پر میکردی..

نبودی که کمکش کنی.شدی مایه بدبختیش.تمام این چهار سال و امیر زیر نظر روانپزشک و روانشناس و روانکاو و هر کوفت و زهر ماری که بگی بود.بخاطر تو بی لیاقت یک ماه تو اسایشگاه بستری بود.اون پسر همه چی تموم وقتی اومد اونجا یه ادم دلمرده دنیازده بود یه مرده متحرک..اون همین الانشم یه ادم عادی نیست.من بودم که کمکش کردم..زندش کردم. سرپاش کردم.سالمش کردم.کمکش کردم بره دانشگاه درسشو ادامه داد.همه وقتشو براش پر کردم.فرستادم باشگاه ..کلاسای حرفه ای رانندگی.واسه هر دفعه که میرفت پیش مشاورش من همراهش بودم.تب میکرد من بالاسرش بودم.گریه میکرد من کنارش بودم.من بودم به بهانه مختلف واسش جشن میگرفتم..سوپرایزش میکردم.با مردم و ادما اشناش کردم.روحیشو عوض میکردم..من کاری میکردم که به هیچی فکر نکنه..همه این کارو من کردم اونوقت تو چکار کردی؟تویی که ادعات میشه عاشقی و ماله تو؟

سهم من چی میشه این وسط؟چهار سال دل سوزوندن و پا به پاش زجر کشیدن کجا میره؟بهترین روزای زندگیمو وقفش کردم.از بهترین موقعیتام گذشتم واسه خاطر امیر..که سالم بشه تحویل تو بدم؟

ادعای عاشقیت میشد و امیر و فروختی به یه پسر چشم ابی؟

میدونی امیر از رنگ ابی متنفر بود؟میدونی با ادمای چشم ابی اصلا حرف نمیزد و همش دعواش میشد؟اون همین الانشم تحته درمانه..حالش خوب نیست..بعضی وقتا میزنه به سرش.

تروخدا ولش کن.بذار من درستش میکنم.دیگه داغونش نکن.بیشتر از این راضی به عذاب کشیدنش نشو..

مانا بلند بلند داد میزد و صورتش سرخ بود و من نفهمیدم از کی اشکام راه خودشونو رو گونه هام پیدا کردن..

خدا من چی به روزش اوردم؟؟

نفهمیدم مانا کی رفت فقط صدای محکم کوبیدن در اتاقم و شنیدم.

romangram.com | @romangram_com