#غم_نبودنت_پارت_111
امیر علی_تنهام بذار.
رفتم یه قدم جلوتر.
_تو حالت خوب نیست..سردرد داری؟
ناخوداگاه دستم داشت میرفت که بشینه روی بازوی امیر علی که صدای خشن و عصبیش مانعم شد.
امیر علی_دستت بهم بخوره میشکونمش.
مردمک چشمم میلرزید.زبونم بسته شده بود.
امیر علی_نمیخوای بگی که اینم خان دایته..ها؟
سرم و اروم تکون دادم.بغض داشتم نمیتونستم حرف بزنم.
امیر با صورت درهم گفت_هیچی وقت اونجوری نبودی که نشون میدادی.
با صدایی که از ته گلوم در اومد نالیدم_امیر..اشتباه میکنی.
یه لحظه انگار جنون بهش دست داد اومد جلو بازوم گرفت تو مشت قوی و مردونه اش و از بین دندونای بهم چسبیده گفت_حالم از دخترای دورو بهم میخوره..متنفرم ازت غزل.
بغضم دیگه داشت به گریه تبدیل میشد..بازومو از حصار دستاش کشیدم بیرون و با قدمای بلندی خودمو رسوندم به اتاقم.
با بسته شدن در زانوهام سست شدن و افتادم رو زمین و از ته دل ولی بی صدا گریه کردم.
خدایا..چرا باورم نمیکنه؟چرا نمیذارم حرف بزنم؟چرا سراسر وجودش و کینه گرفته؟خب منم تنها بودم..منم سختی کشیدم..منم غرورم شکست.اون نمیذارم من حتی توضیح بدم.
خدایا دیگه باید چکار کنم که بفهمه من بهش نیاز دارم؟؟
_لازم بود منم بیام ارایشگاه..اخه من کیه عروسم؟
افسون_از این مهمتر که عشق سابق امیر علی هستی..همین کافیه.
سابق..عشق سابق.همه چی قدیمی شده..حتی من.حتی عشق امیر علی.یعنی الان دیگه نیستم؟
افسون_سعی کن امشب کاری کنی که بازم بشی عشق الانش.
نگاهش کردم.یعنی میشه؟
چشمک افسون میگفت که اگه بخوام میشه..
ارایشگاهی که افسون ازش به زور نوبت گرفته بود خیلی کارش عالی بود و حسابی اسم در کرده بود.
لباسایی که می خواستیم بپوشیم با طراحی من و دوخت توکا بود.خیلی قشنگ شده بودن.هرکاری کردیم توکا هم بیاد ارایشگاه راضی نشد گفت خودم یه بلایی سر خودم میارم.
مدل لباس افسون یه پیراهن مجلسی صورتی مات بود یقه بسته و تنگ که اندامش و حسابی به نمایش گذاشته بود و البته یه چاک بلند تا نزدیکی ران پاش داشت که با اصرار مهرداد زیرش یه جوراب شیشه ای پوشیده بود.
ولی لباس من خب خیلی خودم دوسش داشتم.رنگش سفید بود.یقش قایقی بود و سر شونه های ظریف و سفیدمو به خوبی نشون میداد.از بالای سینه اش تاروی سر شونه ها و کمی از بازوهام از یه پارچه دیگه استفاده شده بود که رنگش طلایی بود و طرح برجسته بود.گلا و سنگای طلایی داشت.استیناش گشاد بود و سر استیناش از همون پارچه استقاده شده بود و تنگ بود.از زیر سینه تا بالای پاهام لباس کمی گشاد بود از اونجا تا بالای ران پام تنگ بود و از اونجا به بعد کمی گشاد میشد.جنس پارچه حریر شیشه ای بود و واقعا ظرافت لباسو به خوبی نشون میداد.
اون پارچه دور یقشو استیناشو به سختی پیدا کردم خیلی کمیاب بود و کسری واسم خیلی گشت تا پیدا شد.
romangram.com | @romangram_com