#غم_نبودنت_پارت_107


یعنی فراز عموی غزله..چطور ممکنه؟منو بگو فکر میکردم فراز عشق جدید غزله..ازش بعید نبود..اون زود به زود عاشق میشه.

نمیدونم چرا ولی از اینکه فهمیدم اون پسره عموشه یه لبخند کجکی نشست کنج لبم ولی زود به خودم نهیب زدم_به تو چه؟دیگه حق نداری بهش فکر کنی..هر چی که بشه تو حق نداری حتی اسمش و بیاری..

با نشستن دست ظریف مانا روی رون پام از فکر و خیال اومدم بیرون.

مانا_حالت خوبه؟

نمیدونستم دلیل اخم روی پیشونیم چیه؟

سرم و اروم تکون دادم..

_خوبم.

مانا_احساس میکنم این دختره..

_غزل.

با تعجب نگاهم کرد.

_دختره اسمش غزله.

مانا_اسمشو بلد بودم.ازش خوشم نمیاد.

واسه یه ثانیه نگاهش کردم و دوباره خیره به خیابون روبروم شدم.دستای مشت شدم دور فرمون خبر از عصبانیتم میداد..چه مرگمه باز؟

دست کشیدم رو پیشونیم.

اناهیتا عقب نشسته بود و با مارتین حرف میزد.

مانا_اشتباهه.

_اون چیزی نیست که تو فکر میکنی.

مانا_تو هنوز دوسش داری

_اینطور نیست.

مانا_هروقت میبینیش چشمات مسخ اون میشه.

_گفتم نه..

صدای من هر دفعه بلند تر میشد و صدای اون پر بغض تر..

مانا_حس میکنم اضافیم..

_تمومش کن مانا.

مانا_حق نداری دیگه بهش فکر کنی.

_نمی خوام راجبش چیزی بشنوم..

مانا_تو به من..

_من به تو قولی ندادم..

romangram.com | @romangram_com