#غم_نبودنت_پارت_105


کارایی میکرد که دوسه بار صدای جیغمو دراورد.از استرس دستامو مشت کرده بودم.صدای جیغ و هورای بچه ها فضای اون بیابون و تاریک و ساکت و بهم زده بود..

بعد از ده دقیقه پر از استرس خیلی شیک جلو پامون زد رو ترمز و ترمز دستی و کشید. و جیغ دخترا رو دراورد..

با پیاده شدنش همه براش دست زدن و هورا کشیدن.

فراز اومد و کنارم ایستاد و گونمو ب*و*سید.لبخند زدم و اروم بهش گفتم_عالی بود فراز.

اروم کنار گوشم گفت_ای تو روح این پسره روانی که نذاشت خودی نشون بدم..

با تعجب نگاهش کردم..یعنی

فراز_بذار بفهمه بهش افتخار میکنی..

_فراز..

یه چشمک زد و لپمو کشید.

فراز_اینجوری بیشتر عصبی میشه زورش و سر ماشینه بدبخت مهرداد در میاره.

همینطورم شد.امیر خیلی عصبانی رفت و سوار ماشین شد.بدون اینکه کمربندشو ببنده یا حتی یه دور کوچیک باهاش بزنه فقط ضبط ماشین و روشن کرد و صداش و تا ته برد بالا که باعث جیغ بچه ها شد.ضبط ماشین و روشن کرد و یه اهنگ قشنگ گذاشت و صداش و برد بالا.

مانا هورا میکشید و اناهیتا تشویقش میکرد.

پاشو گذاشت رو گاز و مسافت طولانی و فقط یه سر گاز داد و همینجور که میرفت ترمز دستی و کشید و ماشین سه دور دور خودش چرخید.

وای خدا بچه ها جیغ میزدن و جو میدادن.ماشین تو سرعت بالایی دور خودش میچرخید.

یه دفعه ماشین نگه داشت و با سرعت زیادی اومد سمت ما..همه ایستاده بودیم کنار هم و اون داشت با سرعت میومد که با ما شاخ به شاخ بشه.همه جیغ کشیدن و پریدن سمت دیگه بجز من که از استرس پاهام میخ زمین شده بود.

چند سانت مونده به من زد رو ترمز و به ثانیه نکشید همین مسیر و دنده بک زد و رفت عقب و بازم وسطای راه دستی و کشید و سه مرتبه دور خودش چرخید و یه دفعه ماشین و نگهش داشت.

میدیدمش که اخم کرده و عصبیه.صدای اهنگ پر هیجانی که میخوند شوق بچه ها رو بیشتر کرده بود و جیغ و هوراشون گوشمو کر کرده بود.

دنده رو عوض کرد و باز با سرعت اومد سمت ما یه دفعه وسط راه نگه داشت و با دنده بک ماشن و با سرعت دو ثانیه بین دو تا تخته سنگ کوتاه با فاصله خیلی کم پارک کرد ..خیلی حرفه ای این کارو انجام داد

این حرکت و چند بار تکرار کرد...خیلی زیبا و نفس گیر بودن کاراش..

افسون_این امیر دیوونه است.

باز با سرعت اومد سمت ما و باعث شد بچه ها متفرق بشن و جیغ بکشن.

من تکیه داده بودم به کاپوت ماشین فراز و ماشین امیر پشت ماشین فراز بود.

امیر دنده بک زد و دور تا دور ماشین و سه بار چرخید.فقط من به ماشین تکیه داده بودم و نقش یه میدونو داشتم و امیر با ماشین دنده بک با سرعت خیلی خیلی بالایی دور من میچرخید..نفسم از ترس بند اومده بود.چشمامو بسته بودم که صدای ترمز ماشین اومدبا جیغ چشمامو باز کردم.امیر محکم جلو پای من از عمد زد رو ترمز و با ژست قشنگی از ماشین پیاده شد.

انقد حرکاتش نرم و زیبا بود که همه رو میخکوب خودش کرده بود.

نمیدونم چی شد ولی ناخوداگاه دستامو اوردم بالا و شروع کردم دست زدن و بعد از چند ثانیه بچه ها هم تشویقش کردن..

امیر خیره به من بود که مانا سریع رفت کنارشو اینبار من نگاهمو سریع ازش گرفتم..قلبم پر طپش میزد.

همه دور امیر جمع شده بودن

پروا_عالی بودی امیر..عالی.

romangram.com | @romangram_com