#غم_نبودنت_پارت_103


نگاهش کردم و اروم گفتم_نه افسون..اذیتش نکن.

یه چشم غره بهم رفت و یه خفه بابا هم زیر لبی گفت.

مانا بالاخره روشو ازم گرفت.گوشیش و دراورد و یه چیزی نشون امیر علی داد و امیر..یه لبخند از اونا که باهاش تنمو گرم کرد نشوند رو لبش.

تو گوشی مانا رو یه نگاهی انداخت و با لبخند گوشیش و ازش گرفت و بعد از چند لحظه یه اخم مردونه از اونا که حین کار کردن میشینه بین ابروهاشون نشست رو صورتشو منه دیوونه رو دیوونه تر کرد.شاید باید از این بابت ممنون مانا باشم..با سقلمه افسون به خودم اومدم و فهمیدم خیلی وقته زل زدم به حرکت دستای امیر علی رو گوشی مانا..

همه مشغول حرف زدن بودن که یه دستی حلقه شد دور کمر باریکم.

فراز بود که با یه نگاه مثلا عاشقانه نگاهم میکرد.باز دوباره رفت تو نقش پلیدش.

بی اختیار نگاهم رفت سمت امیر که چشماش میخ کمر من شده بود و دستای فراز..بازم چشماشو بست و نفسش تند شد..

با نگاهم از فراز خواستم تمومش کنه..من نمی خواستم امیر و ازار بدم..

پرهام و مهرداد بحث رانندگی رو کشیدن وسط و اینکه کی رانندگیش از همه بهتره.

افسون و پروا و پرهام با هم گفتن_فراز.

فکر کنم اینم جزو نقششون بود چون پرهام و مهرداد خودشون رانندگیشون حرف نداشت البته توی تبحر فراز واسه رانندگی هم شکی نداشتم.

مهرداد_اره خداییش منم رانندگی فراز و قبول دارم..عالیه.

فراز یه لبخند ژکوند زد و گفت_من متعلق به همتون هستم.

مانا_ ولی رانندگی امیر علی رو دست نداره.

همه نگاه ها رفت سما مانا و من به این فکر کردم چه خوب که مانا لهجه نداره..

امیر ولی نگاهش واسه چند لحظه به چشمای من بود و سریع روشو گرفت سمت اناهیتا..

اناهیتا_رانندگی امیر علی دیدنیه..وقتی نگاهش میکنی استرس و هیجان و با هم تجربه میکنی..

فراز_پایه یه مسابقه هستی؟

و زل زد به امیر علی..

امیر علی یه نگاه با اخم به فراز انداخت و بعد به من..

جمع ساکت بود و همه به فراز و امیر نگاه میکردن و منتظر جواب امیر بودن.

نگاه هیجان زدمو از امیر علی گرفتم و سرم و انداختم پایین..

امیر علی_هستم..





تو تختم دراز کشیده بودم و از این پهلو به اون پهلو میشدم..خوابم نمیبرد..همش اتفاقات امشب جلو چشمم رژه میرن..بلند شدم و رفتم اشپزخونه..بابا و فرانک خواب بودن..

اهل چایی نبودم ولی یه لیوان بزرگ شیر خنک و دوتا خرمای بم برداشتم و اومدم تو اتاق.کنار پنجره نشستم و ذهنم رفت به چند ساعت پیش..

بعد از قبول مسابقه از طرف امیر علی بین همه یه استرسی افتاده بود.

romangram.com | @romangram_com