#قلب_های_شیشه_ای_پارت_27

باید یه کاری بکنم … باید از همه چیز سر در بیارم باید برم دیدن ایرج خان

باید ببینم این مرد کیه که به خودش اجازه میده به این مردم ظلم بکنه؟… اگه ملاک و سرمایه داره من سه تا مثل این رو توی جیبم میزارم… آه می کشم از ته دل… شاید یه زمانی اره … ولی من با حماقتم همه چیز رو به باد دادم … همه چیزمو پس می گیرم… به خودم قول میدم که همه چیزم رو پس می گیرم و اونوقت دور دور منه… همین الانم به لطف اسم و رسمی که دارم خیلی کارا میتونم بکنم …

از درمونگاه خارج میشم … درب ورودی رو قفل می کنم…

باید برم مرکز روستا … باید ایرج خان رو ببینم… اگه اون ایرج خان ، من دختر نامجو هستم… من شکست رو نمی پذیرم… از تپه می رم پایین… اطراف رو نگاه می کنم… این روستا واقعا قشنگه …

الان که تقریبا وسط روستا ایستادم متوجه می شم اطراف روستا همه کوهه… و این روستا مثل مرواریدی وسط صدف می درخشه… تا مرکز روستا راهی نمونده … زمین روستا رو سنگفرش کردن که خیلی برام جالبه … به میدون روستا میرسم… اهالی روستا با تعجب بهم نگاه می کنن… هر کسی که از کنارم رد میشه بهش سلام میکنم ولی روش رو بر میگردونه و با عجله ازم دور میشه… انگار یه موجود جزامی رو می بینن… اعصابم بهم میریزه… پیرمردی روی سکوی میدون نشسته … جلو میرم و سلام می کنم… به نظرم کور میاد… با لهجه محلی خودشون می گه: سلام دخترم .

کنارش با فاصله می شینم و میگم: خوبی پدر جان؟

آهی میکشه و میگه: خوبم

منم مثل خودش آه می کشم … درد ، درد مشترک همه آدم هاست… نمی دونم چطوری سرصحبت رو باز کنم و ازش آدرس ایرج خان رو بپرسم… خوشبختانه خودش شروع میکنه و میگه: تو که خیلی جوونی چرا آه میکشی دخترم؟

به روبرو خیره می شم و می گم: ناراحتی ربطی به جونی و پیری نداره . هرکسی می تونه تو زندگیش مشکل داشته باشه .

- شما هنوز خیلی وقت دارید . یه زمانی میرسه که می گید این نیز بگذرد. زندگی پستی و بلندی زیاد داره . من اه می کشم چون وقت برای جبران ندارم.

حرفای پیرمرد درسته … من وقت برای جبران دارم ولی زمان هایی که رفته با جبران گذشته هم بر نمی گرده.

- میشه آدرس ایرج خان رو بهم بدی پدرجان؟

- پس بلاخره طاقتت تمام شد و میخوای بری دیدن ایرج خان؟

- مگه شما می دونی من کیم؟


romangram.com | @romangram_com