#قلب_های_شیشه_ای_پارت_133

- از این قطره توی هر دو چشمتون میریزم . خداروشکر لایه های عمقی قرنیه درگیر نشده . 24 تا 48 ساعت باید استراحت کنید و چشماتون رو بسته نگه دارید. ایشالله خوب میشین.

مرد: خدا خیرت بده خانم دکتر.

- کاری نکردم وظیفم بود. خدا اینبار بهتون رحم کرده که آسیب جدی ندیدید ولی سعی کنید که همیشه ایمنی رو رعایت بکنید. این جوری برای خودتون بهتره.

- باشه چشم. فقط اینبار اینطوری شد .

قطره رو توی هر دو چشم میریزم و بعد با باند چشمهارو می بندم … یه ورق استامینوفن از کیفم در میارم و میگم: شش ساعتی یکبار مصرف کنید.

مرد تشکر میکنه و بلند میشم … مهندس میره طرف مرد و میگه: امروز هم خودت اذیت شدی هم منو ترسوندی. امیدوارم دیگه بدون دستکش و کلاه نبینمت.

سر مرد رو نگاه میکنم و میگم: سرگیجه و حالت تهوع که ندارین؟

- نه . یکم بی حالم که مال خونه زیادیه که ازم رفته خانم دکتر.

زخم رو نگاه میکنم شکستگی خیلی زیاده… باید بخیه بشه…بلند میشم … مهندس هنوز با مرد جوشکار مشغول حرف زدنه … از این همه حس مسئولیتی که داره خوشم میاد ولی زیاد خودش رو درگیر کرده میتونه یه سری مسئولیت ها رو به بقیه واگذار کنه… چشمای مهندس از بی خوابی و خستگی سرخ شده… مطمئنم که وضعیت بهتری از این دونفر نداره… راستی قرصی که چاره میگرن باشه چیه؟

- خانم دکتر با من کاری دارین؟

رفتار مهندس نشون میده از یه چیزی ناراحته… به قولی سر سنگین برخورد میکنه… این نگاه و این جور حرف زدن مثل همیشه نیست… دلخور میشم… توقع ندارم که مهندس اینطور باشه…

منم سرد میگم: میخوام سرشون رو بخیه کنم . بگین یکی بیاد کمک که سرش رو بتراشن تا بتونم ضدعفونی و بخیه کنم.

مهندس به مرد میگه: الان به اقا یزدان میگم بیاد کمکت کنه .

میره سمت در کانکس … بدون اینکه برگرده و من رو نگاه کنه میگه: خانم دکتر شما همراه من بیاین.


romangram.com | @romangram_com