#گریان_تر_از_گریان_پارت_64


در قلب رو باز کردم و با دیدن گلبرگهای رز قرمز و ادکلنی که داخلش قرار داشت هق هقم اوج گرفت...

حالا از ته دل به این مسئله پی بردم که عطر و ادکلن واقعا جدایی میاره.کاش این موضوعو جدی گرفته بودم.ادکلن مخصوص خود ایدا بود.بوش توی اتاق پیچید.بوی عزیزترینم بوی خواهرم بعد از سه هفته توی فضای اتاقم پیچید.

چقدر زود روزای خوش زندگیم گذشت..ادکلن و پاکت قلب رو برداشتم و خواستم بلند بشم که دوباره یه قسمت دیگه از گذشتم با دیدن لباس یشمی رنگی که توی چمدون قرار داشت جلوی چشمم زنده شد.

لباس رو برداشتم و در اغوش گرفتمش هنوزم بوی ایدارو میداد هنوزم میتونستم جای دستاشو روی این لباس حس کنم هنوزم اون روزیو که با سرحالی ازم خواست این لباسو برای عروسیش بپوشم یادمه..زیرلب گفتم:الهی من قربونت بشم خواهری کجایی الان؟توی تنهایی داری چیکار میکنی؟اخه چرا اینطوری کردی من که بهت گفتم تا اخر دنیا باهات میمونم پس چرا اینقدر بی وفایی کردی تو که میدونستی زندگیم چقدر تلخ و دردناک بوده پس چرا با رفتنت بدترش کردی.اخـــه لعنتی من که بهت گفتم نفسام به بودن تو وابسته است اگه تو نباشی نفسای منم بی معنی میشن...خواهری دلم برات خیلی تنگ شده کاش بودی تا توی ب*غ*لت زار بزنم اگه نمیرفتی حداقل همدیگه رو داشتم ولی حالا که رفتی هردومون تنها شدیم تنهای تنها.

از ته دل و با لحنی پر از حسرت فریاد زدم:خـــــــــــــدا کی میخوای تمومش کنی این زندگی پر از غمو پرا ز درد وحسرتو.تا کی باید حسرت چیزایی که ندارم روی دلم بمونه تا کی باید وقتی میبینم یه نفر کنار مادروپدرش داره میخنده من زجر بکشم تا کی باید وقتی میبینم یه خواهر داره از داداشش حرف میزنه من حسرت بخورم.خــــــدایا این همه حسرت بس نبود رفتن ایدارم بهش اضافه کردی.خدایا من نمیکشم من توی دوری ایدا جون میدم میمیرم پس بیا و زودتر جونمو بگیر خدایا من نمیخوام زندگی نمیخوام من فقط میخوام از بودن و نفس کشیدن استعفا بدم...تورو به هرکسی که برات عزیزه به من رحم کن این زندگی نکبتی رو تمومش کن.

در باز شد و داداش طاها و مارال وارد شدن.مارال چراغو روشن کرد در میون گریه هام ازش خواستم خاموشش کنه.چراغو خاموش کرد و به خواست داداش طاها از اتاق بیرون رفت.

داداش کنارم نشست و سرم رو توی ب*غ*لش گرفت.


romangram.com | @romangram_com