#گشت_ارشاد_پارت_96
البته به تقدير اعتقاد کامل نداشت و معتقد بود اين انسان ها هستن که زندگيشونو ميسازن و خداوند وسيله ها رو براشون در اختيارشون ميزاره
الا به ذکر الله تطمئن القلوب
دلش حالا يه کم اروم شده بود با ارامش به سمت پايين رفت و کنار مادرش روي مبل نش
نرگس خانم از زير عينکش نگاهي به امير کرد و گفت:کاري داري مامان ؟
امير با خونسردي پاهاشو رو هم انداخت و گفت:ميخوام برام استين بالا بزنيد
نرگس با تعجب و حيرت نگاهش کرد قراني که تو دستش رو بوسيد و روي ميز گذاشت
نرگس:نه بابا از کي تا حالا ؟افتاب از کدوم طرف در اومده پسر ما زن ميخواد؟
امير حسين سعي کرد کاملا طبيعي رفتار کنه دلش نميخواست هيچ کسي از قضيه بو ببره اين فقط يه قرارداد بود بين اون و حاجي
امير:خوب به حرفتون ميخوام گوش بدم مگه بده؟
نرگس:نه خيلي هم عاليه حالا عروس ناز من کي هست؟
امير :دختر حاج اقا نفيسي خوبه؟
romangram.com | @romangram_com